معنی کنود

کنود
معادل ابجد

کنود در معادل ابجد

کنود
  • 80
حل جدول

کنود در حل جدول

فرهنگ معین

کنود در فرهنگ معین

  • ناسپاس، حق ناشناس، بخیل،
لغت نامه دهخدا

کنود در لغت نامه دهخدا

  • کنود. [ک َ] (ع ص) ناسپاس. (غیاث) (ترجمان القرآن) (منتهی الارب). ناسپاس. مذکر و مؤنث در وی یکسان است. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد) (دهار). حق نشناس. آنکه کفران نعمت کند. نمک کور. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ناسپاس. حق نشناس. کافرنعمت. (فرهنگ فارسی معین): سلطان از آن فتح با فوات مقصود و افلات کافر کنود لذتی نیافت. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 418و چ قویم ص 246). ایزد تعالی مورد انعام خداوند خواجه ٔ جهان را از درود ناسپاسان کفور و حق ناشناسان کنود آسوده داراد. توضیح بیشتر ...
  • کنود. [ک ُ] (ع مص) ناسپاسی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (اِمص) ناسپاسی. (غیاث). ناسپاسی و حق ناسپاسی. (فرهنگ فارسی معین): جزاء جحود سزای کفر و کنود او تا ابدالاَّبدین بدو می رسانند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ شعار ص 277). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

کنود در فرهنگ عمید

  • ناسپاس،
  • ناسپاسی، ناشکری، کفران نعمت،
فرهنگ فارسی هوشیار

کنود در فرهنگ فارسی هوشیار

  • ناسپاسی، کفران نعمت
فرهنگ فارسی آزاد

کنود در فرهنگ فارسی آزاد

  • کَنُوْد، ناسپاس- حق ناشناس- عاصی- بخیل- کسیکه از نقائص مینالد و از مواهب و نعم شاکر و مسرور نیست- زمین غیر قابل زرع،. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید