معنی کلافه

کلافه
معادل ابجد

کلافه در معادل ابجد

کلافه
  • 136
حل جدول

کلافه در حل جدول

  • ناراحتی به علت قرارگرفتن در وضع آزاردهنده
  • ناراحتی به علت قرار گرفتن در وضع آزار دهنده
مترادف و متضاد زبان فارسی

کلافه در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • کلاف، گلوله‌نخ، مچاله، آشفته، بستوه، بستوهی، پریشان، گیج
فرهنگ معین

کلافه در فرهنگ معین

  • درهم پیچیده، دارای حالت ناراحت وبی تاب بر اثر رویارویی با یک وضع آزاردهنده مثل سر و صدا، درد یا گرما و. [خوانش: (کَ فِ) (ص. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

کلافه در لغت نامه دهخدا

  • کلافه. [ک َ ف َ / ف ِ] (اِ) بمعنی کلابه و آن ریسمانی است خام که از دوک بر چرخه پیچند. (از برهان) (فرهنگ فارسی معین) (ناظم الاطباء). کلابه. کلاوه. کلاف. (حاشیه ٔ برهان چ معین). رشته های درهم تابیده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مبدل کلاوه و آن ریسمان بر چوب پیچیده ٔ جمع آورده است از این رو کلافه کردن بمعنی گرد کردن مستعمل می شود. (آنندراج). || (ص) سرگشته و سراسیمه. (ناظم الاطباء).
    - سرکلافه را از دست دادن، سررشته را گم کردن. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

کلافه در فرهنگ عمید

  • بی‌تاب، سردرگم،
    کلاف
    * کلافه شدن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] مانند کلاف سردرگم شدن، سرگشته شدن، گیج شدن،
    * کلافه کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه، مجاز] کسی را مانند کلاف سردرگم کردن، گیج کردن، سرگشته ساختن،. توضیح بیشتر ...
گویش مازندرانی

کلافه در گویش مازندرانی

فرهنگ فارسی هوشیار

کلافه در فرهنگ فارسی هوشیار

  • (اسم) ریسمانی خام که از دوک بر چرخه پیچند، گلوله نخ، (کشتی) یکی از فنون کشتی قدیم و آن پیچیدن حریف است مثل کلافه: (همچو دستار کثیفی که بپیچد ملا بکلافه است فنت ای صنم حور لقا خ) سرگشته و سراسیمه. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید