معنی کسل

لغت نامه دهخدا

کسل

کسل. [ک َ س َ] (ع اِمص) سستی و کاهلی در کار. (ناظم الاطباء). سستی و کاهلی. (آنندراج). || فتور در چیزی. (ناظم الاطباء).

کسل. [ک َ س ِ] (ع ص) سست و کاهل. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج). || بیمار. (ناظم الاطباء).

کسل. [ک ِ] (ع اِ) زه کمان نداف چون بکشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). زه کمان نداف چون فروکشد از آن. (آنندراج).

کسل. [ک ُ س ِ] (فعل امر) کلمه ٔ امر یعنی رهاکن و جداکن. (ناظم الاطباء). اما صحیح کلمه گسل است. رجوع به گسل شود.

کسل. [ک َ س َ] (ع مص) سستی کردن در کار و تنبلی و کاهلی نمودن. (از ناظم الاطباء). سستی کردن و کاهلی نمودن در آنچه که نباید در آن سستی شود. (از اقرب الموارد). || آرمیدن با زن بی انزال و اعتزال کردن و خواهش فرزند نکردن زن. (از ناظم الاطباء) (از آنندراج).

فارسی به انگلیسی

کسل‌

Languid, Lethargic, Weary

فرهنگ فارسی هوشیار

کسل

سستی کردن در کار و تنبلی و کاهلی نمودن

فارسی به ایتالیایی

کسل

depresso

stufo

فرهنگ عمید

کسل

سستی کردن،
کاهلی، بی‌حالی، تنبلی،

سست، ناتوان، کاهل، ناخوش، بی‌حال،

حل جدول

کسل

بی حال

بی حال، ناخوش

مترادف و متضاد زبان فارسی

کسل

بی‌حال، خسته، فرسوده، دردمند، مریض، ناخوش، تنبل، سست، کاهل، ناتوان

فرهنگ فارسی آزاد

کسل

کَسَل، (کَسِلَ-یَکْسَلُ) سستی و کاهلی کردن- فتور کردن- تنبلی کردن،

فرهنگ معین

کسل

(کَ سْ) [ع.] (اِمص.) سستی و کاهلی در کار، فتور در چیزی.

(کَ س) [ع.] (ص.) سست، تنبل و کاهل.

فارسی به عربی

کسل

مرهق

معادل ابجد

کسل

110

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری