معنی کرنش

لغت نامه دهخدا

کرنش

کرنش. [ک ُ ن ِ] (اِ) کورنش (در ترکی). گورنیش (در ترکی جغتایی). سر فرودآوردن. تعظیم. (فرهنگ فارسی معین). سرفرودآوردن علامت خضوع را. بعلامت تکریم دوتا شدن. تعظیم کردن. (یادداشت مؤلف). رجوع به کرنش کردن شود.


کرنش کردن

کرنش کردن. [ک ُ ن ِ ک َ دَ] (مص مرکب) تعظیم کردن. سر فرودآوردن. خم شدن به قصد تعظیم وتکریم. رکوع. (یادداشت مؤلف). رجوع به کرنش شود.

فارسی به انگلیسی

کرنش‌

Bow, Genuflection, Obeisance, Stoop, Strain

مترادف و متضاد زبان فارسی

کرنش

احترام، تعظیم، تکریم، حرمت، سلام

فرهنگ فارسی هوشیار

کرنش

سرفرود آوردن، تعظیم کردن، خضوع

فرهنگ معین

کرنش

(کُ نِ) [تر.] (اِ.) تعظیم کردن، سر فرود آوردن در برابر بزرگان.

فرهنگ عمید

کرنش

فروتنی، تواضع،
سر فرود‌ آوردن در برابر شخص بزرگ،

فارسی به آلمانی

کرنش

Gehorsam [noun]

واژه پیشنهادی

انگلیسی به فارسی

strain gauge

کرنش سنج، فشارسنج حساس به کرنش


conge

کرنش


strain

کرنش

معادل ابجد

کرنش

570

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری