معنی کرمان

کرمان
معادل ابجد

کرمان در معادل ابجد

کرمان
  • 311
حل جدول

کرمان در حل جدول

لغت نامه دهخدا

کرمان در لغت نامه دهخدا

  • کرمان. [ک ِ] (اِ) قلعه و حصار. || بندر. (ناظم الاطباء).

  • کرمان. [ک ِ] (اِخ) ناحیتی است مشرق وی حدود سند است و جنوب وی دریای اعظم است و مغرب وی ناحیت پارس است و شمال وی بیابان سیستان است و این ناحیتی است که هرچه بسوی دریاست جایهای گرمسیری است و مردمانی اند اسمر و جای بازرگانان است و اندر وی بیابانهاست و از وی زیره و خرما و نیل و نی شکر و پانید خیزد. طعامشان نان ارزن است و هرچه از دریا دور است و به بیابان سیستان نزدیک است جایهایی است سردسیر، آبادان، با نعمتهای بسیار و تنهای درست و اندر وی کوههای بسیار است و اندر وی معدن زر و سیم است و مس وسرب و مغناطیس. توضیح بیشتر ...
  • کرمان. [ک ِ] (اِخ) (شهر. ) یکی از شهرهای مهم کشور و مرکز استان هشتم است. این شهر در زمان سلاطین ساسانی بنا شده است بانی آن بهرام پنجم است که در زمان ولیعهدی به کرمانشاه ملقب بوده است. طول جغرافیایی آن 57 درجه و 5دقیقه و عرض 30 درجه و 17 دقیقه و ارتفاع از سطح دریا 1700 متر است. شهر در نقطه ای پست قرار گرفته، جنوب آن شنزار، باختر کویر و خاور و شمال کوه سعیدی است. در خاور نزدیک شهر چند تپه مرتفع وجود دارد که آثار خرابه های بسیار قدیمی شهر بالای آن مشاهده می شود که قلعه دختر و قلعه اردشیر و کوه نقاره خانه نامیده میشود. توضیح بیشتر ...
  • کرمان. [ک ِ] (اِخ) (شهرستان. ) یکی از شهرستانهای مهم استان هشتم کشور است. از شمال به استان نهم و از خاور به دشت لوت و از جنوب به شهرستان بم و از باختر به سیرجان و از شمال باختری به رفسنجان محدود است. این شهرستان از پنج بخش زیر تشکیل شده است: 1- بخش مرکزی شامل دهستانهای حومه، باغین، حرجند، درختنگان و زنگی آباد. 2- بخش ماهان شامل دهستانهای حومه، ماهان و جویبار. 3- بخش شهداد شامل دهستانهای شهداد، جوشان، گوک، کشیت، نسک، سیرچ و چهارفرسخ. توضیح بیشتر ...
  • کرمان. [] (اِخ) شهری است قریب غزنه و مکران. (منتهی الارب). ناحیه ای از غزنین. (تاریخ جهانگشا چ لیدن ج 1 ص 108). شهری است میان غزنه و بلاد هند و از اعمال غزنه است و میان آن و غزنه چهار روز راه است. (از معجم البلدان). توضیح بیشتر ...
  • کرمان. [ک ِ] (اِخ) دهی است از دهستان راستوپی بخش سوادکوه شهرستان ساری. 190 تن سکنه دارد. کوهستانی و سردسیر است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). توضیح بیشتر ...
  • کرمان. [] (اِخ) شهرکی از تبت که به قدیم از چین بود. (حدود العالم). توضیح بیشتر ...
  • کرمان. [ک ُ] (ع مص) ارجمندی و بزرگی. (ناظم الاطباء). کرامت. (از اقرب الموارد). || یقال: افعل کذا و کرماناً لک، یعنی میکنم این کار را جهت اکرام و بزرگی تو. (ناظم الاطباء). توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

کرمان در فارسی به انگلیسی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید