معنی کارشکنی
لغت نامه دهخدا
کارشکنی. [ش ِ ک َ] (حامص مرکب) ممانعت از پیشرفت کار. || بهتان و افتراء. (ناظم الاطباء). سعایت. اخلال در امر. موانع برای پیشرفت کاری ایجاد کردن و با کردن صرف شود.
کارشکنی کردن
کارشکنی کردن. [ش ِ ک َ ک َ دَ] (مص مرکب) بهتان زدن و افترا زدن و رسوا کردن و مانع شدن از پیشرفت کار. (ناظم الاطباء). مانعها بچاره و حیله برای پیش نرفتن کار کسی بکار بردن.
فارسی به انگلیسی
Noncooperation, Obstructionism, Obstructiveness, Sabotage
حل جدول
اخلال، جلوگیری، ممانعت
تخریب، ممانعت از پیشرفت کار
سابوتاژ
کارشکنی کردن
ممانعت از پیشرفت کار
اخلال
خرابکاری، اخلال
واژه پیشنهادی
فرهنگ معین
(~.) (حامص.) ممانعت از پیشرفت کار.
فرهنگ عمید
ایجاد مانع در پیشرفت کار،
مترادف و متضاد زبان فارسی
اخلال، اخلالگری، اشکالتراشی، جلوگیری، ممانعت
فارسی به ترکی
sabotaj yapmak, baltalamak
فارسی به عربی
أخَلَّ بـ
معادل ابجد
601