معنی ژنی
لغت نامه دهخدا
ژنی. [ژِ] (فرانسوی، ص) داهیه. نابغه. داهی.
ایفی ژنی
ایفی ژنی. [ژِ] (اِخ) دختر آگاممنون و کلی تمنستر. پدرش رئیس یونانیانی بود که ضد تروا متحد شده بودند، او را در راه آرتمیس قربانی کرد، تا بتواند حمایت خدایانی را که بوسیله ٔ بادهای مخالف جهازات یونانی را در اولید متوقف کرده بودند، جلب نماید. طبق روایت دیگر ربهالنوع مذکور بجای ایفی ژنی غزالی ماده را فرستاد و ایفی ژنی را کاهنه ٔ معبد خود در تورید (کریمه ٔ کنونی) ساخت. کاهن بزرگ تورید مصمم شد که ایفی ژنی را دوباره قربانی کند ولی برادرش او را نجات داد. اوریپیدس یکی از شعرای یونان دو داستان حزن آور در شرح حال ایفی ژنی نوشته است. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به ذیل تمدن قدیم تعلیقات نصراﷲ فلسفی شود.
ژنی دزار
ژنی دزار. [ژِ دِ] (اِخ) (لو...) نام حجاری خفته رسته ای از آنتونن مِرسیه که اینک در موزه ٔ لوور است.
فرهنگ معین
(اِ.) نبوغ، (ص.) نابغه. [خوانش: (ژِ) [فر.]]
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ عمید
استعداد، نبوغ،
(صفت) نابغه، بسیارباهوش،
حل جدول
نابغه
اسکندرکبیر، اندروماک، ایفی ژنی، شاکیان، نقاهت شاه
اثری از ژان راسین
اسکندرکبیر ، اندروماک ، ایفی ژنی ، شاکیان ، نقاهت شاه
اثری از ژان راسین
خصوصیات وراثتی و غیراکتسابی جانوران
ژنی
نابغه
ژنی
فارسی به عربی
عبقری
واژه پیشنهادی
ژان راسینراسین
انگلیسی به فارسی
ژنی
معادل ابجد
1060