معنی چسبنده

لغت نامه دهخدا

چسبنده

چسبنده. [چ َ ب َ دَ / دِ] (نف) رجوع به چسب و چسپ و چسپنده شود.

فارسی به انگلیسی

چسبنده‌

Adhesive, Clinger, Glutinous, Sticker, Sticky, Viscid, Viscous

مترادف و متضاد زبان فارسی

چسبنده

چسبناک، لزج

فرهنگ فارسی هوشیار

چسبنده

(اسم) کسی یا چیزی که بدیگری چسبد، چیزی که دارای چسب باشد، میل کننده منحرف.


مایع چسبنده

زنجاب (گویش بخارایی)

فارسی به آلمانی

چسبنده

Angeboren, Anhaftend, Innewohnend

فرهنگ عمید

چسبنده

ویژگی چیزی که به چیز دیگر بچسبد، ویژگی چیزی که دارای چسب باشد،

فارسی به عربی

چسبنده

دبق، عنید، فطری، لاصق، مصمغ

فارسی به ایتالیایی

معادل ابجد

چسبنده

124

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری