معنی چاپ
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
[هند.] (اِ.) نقش کردن نوشته ها و تصاویر روی کاغذ به وسیله ماشین های ویژه این کار، طبع.،~ سنگی طبع نوشته ها و غیره به وسیله تحریر بر روی صفحه مخصوص و انعکاس آن بر روی کاغذ.،~ سربی طبع نوشته ها و غیره به وسیله حروف سربی.،~ مسطح طبع نوشته ها به
فرهنگ عمید
تکثیر و تولید نوشته به تعداد زیاد،
نقش کردن تصویر یا نوشته برروی کاغذ یا پارچه،
تولید و انتقال فیلم بر روی کاغذ عکاسی،
(اسم) تمامی نسخههای یک کتاب که در یک زمان منتشر میشود: چاپ دوم کتاب،
حل جدول
طبع
مترادف و متضاد زبان فارسی
افست، طبع، منتشر، نشر، باسمه، دروغ، شایعه، گزافه، اغراق
فارسی به انگلیسی
Edition, Issue, Number, Press, Print, Printing, Type_
فارسی به ترکی
baskı
فارسی به عربی
انطباع، تابع، صحافه، طباعه، طبعه
ترکی به فارسی
قطر
گویش مازندرانی
دروغ
فرهنگ فارسی هوشیار
طبع، عملی است که به واسطه آن میتوان از روی یک نوشته چند نسخه شبیه به آن تهیه کرد
فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
Abstempeln, Briefmarke (f), Gepräge (f), Prägen, Stampfen, Auflage [noun], Presse (f), Pressen
معادل ابجد
6