معنی چارق

لغت نامه دهخدا

چارق

چارق. [رُ] (ترکی، اِ) چارغ.نوعی از پاافزار. (آنندراج). نوعی از کفش صحرائیان. (غیاث). چاروق. پوزار. پای افزار. پاپوش. چاموش. شم.پالیک. قسمی کفش. نوعی پاپوش. کفش درشت روستائیان. کفش های روستائیان از انبان کرده. نوعی کفش که از انبان کنند. پای افزار از پوست انبان که آن را با ریسمانهای کلفت به پای بندند و فقرای روستا و ساربانان پوشند. کفش ترکان و آن پوست ناپیراسته باشد که با قاتمه (طناب باریک پشمین) به پای بندند. پاپوش که زیر آن پوست و روی آن ریسمان است. پاپوش دهاتی:
ای ایاز آن مهرها بر چارقی
چیست آخر همچو بربت عاشقی.
مولوی.
همچو مجنون بر رخ لیلی خویش
کرده ای تو چارقی را دین و کیش.
مولوی.
بنگریدند از یسار و از یمین
چارقی بدریده بود و پوستین.
مولوی.
باز گفتند این مکان بی نوش نیست
چارق اینجا جزپی روپوش نیست.
مولوی.
پوستین و چارق آمد از نیاز
در طریق عشق محراب ایاز.
مولوی.
میرود هر روز در حجره ٔ برین
تا ببیندچارقی با پوستین.
مولوی.
تو کجایی تا شوم من چاکرت
چارقت دوزم زنم شانه سرت.
مولوی.
چارقت دوزم شپشهایت کشم
شیر پیشت آورم ای محتشم.
مولوی.
- امثال:
یک پا گیوه یک پا چارق، کنایه است از فقری تمام.
کرد را به مسجد راه دهند با چارقش آید، کنایه است از جهل و آداب ندانی.

چارق. [رُ] (اِخ) از قرای خدابنده لوی خمسه و جدیدالنسق. ملکی نواب والا رکن الدوله محمدتقی میرزا است. هوایش ییلاق و زراعت آنجا دیمی و آبی است. یکرشته قنات دارد که محصول و صیفی آن را مشروب میسازد. سکنه ٔ اینقریه پانزده خانوار است. (مرآت البلدان ج 4 ص 50).

چارق. [رُ] (اِخ) دهی از دهستان چهاردولی اسدآباد شهرستان همدان واقع در 10 هزارگزی شمال باختری قصبه ٔ اسدآباد و 5 هزارگزی جنوب چنار. کوهستانی سردسیر با 241 نفر سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی بافی و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ج 5).

فرهنگ معین

چارق

(رُ) [تر.] (اِ.) کفشی چرمی با بندهای بلند که به دور پا پیچیده می شود.

حل جدول

چارق

نوعی کفش بدون رویه که تخت آن به وسیله بندهایی به ساق پا بسته می شود

نوعی کفش بدون رویه که تخت آن به وسیله بندهایی به ساق پا بسته می‌شود


نوعی کفش بدون رویه که تخت آن به وسیله بندهایی به ساق پا بسته میشود

چارق


کفش و پاافزار

چارق


نوعی کفش چرمی

چارق

مترادف و متضاد زبان فارسی

چارق

پاتابه، کفش، چارغ، پای‌افزار، پای‌پوش

فرهنگ فارسی هوشیار

چارق

کلمه ترکی، نوعی کفش است


شمل

چارق

واژه پیشنهادی

ضرب المثل فارسی

یه پا چارق، یه پا گیوه

از ضرب المثل های شیرین فارسی

گویش مازندرانی

معادل ابجد

چارق

304

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری