معنی پیمان
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
عهد، قرارداد، شرط،
فرهنگ عمید
قولوقراری که کسی با کس دیگر بگذارد که بر طبق آن عمل کند، شرط،
قرارداد،
[قدیمی] عهد، بیعت،
* پیمان بستن: (مصدر لازم) عهد بستن و قولوقرار گذاشتن برای انجام دادن کاری،
* پیمان ساختن: (مصدر لازم) [قدیمی] = * پیمان بستن
* پیمان کردن: (مصدر لازم) [قدیمی] = * پیمان بستن
* پیمان گرفتن: (مصدر لازم) [قدیمی] عهد گرفتن، قول گرفتن،
* پیمان نهادن: (مصدر لازم) [قدیمی] = * پیمان بستن
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
تعهد، شرط، ضمان، عهد، قرارداد، قول، معاهده، مقاطعه، مقاوله، میثاق، وعده
فارسی به انگلیسی
Alliance, Bonds, Compact, Concordat, Contract, Convention, Covenant, Pact, Pledge, Promise, Seal, Treaty, Vow, Word
فارسی به عربی
اتحاد، اتفاقیه، اقرر، ایمان، فعل، قسم، معاهده، وصیه، وعد، ید
نام های ایرانی
پسرانه، عهد، قول وقرار، عنوان اسامی مردان در فارسی دری، عهد، قرار
تعبیر خواب
۱ـ اگر خواب ببینید با کسی پیمان می بندید، نشانه آن است که دیگران از بی وفایی شما شکایت خواهند کرد و نامزدتان از شکستن عهدی که با او بسته اید.
۲ـ اگر خواب ببینید عهد و پیمانی که با دیگری بسته اید، می شکنید، نشانه آن است که با رفتار نادرست خود در وضعیت فاجعه آمیزی قرار می گیرید. - آنلی بیتون
فرهنگ فارسی هوشیار
میثاق، عهد، سوگند، الزام، ودیع، قرار داد، معاهده وعهد
فارسی به ایتالیایی
patto
فارسی به آلمانی
Arbeitskraft (f), Geloben, Gelübde (n), Hand (f), Hand, Handlung [noun], Langen, Liga, Reichen, Schwur (m), Übereinstimmung (f), Uebereinstimmung, Uebereinstimmung, Vereinbarung (f), Zeiger (m), Schwur
معادل ابجد
103