معنی پیشرفته مدرن
حل جدول
ترکی به فارسی
مدرن
لغت نامه دهخدا
مدرن. [م ُ رِ] (ع ص) حطب مدرن، هیمه ٔ خشک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یابس. (متن اللغه) (اقرب الموارد). || جامه ٔ چرکین. || چرکین گرداننده. || شترانی که علف ریزه ٔ خشک را چرند. (آنندراج).
مدرن. [م ُ دِ] (فرانسوی، ص) تازه. نو. جدید. تازه باب شده. مد روز. باب روز.
پیشرفته
پیشرفته. [رَ ت َ / ت ِ] (ن مف مرکب) مسبوق. مقدم. سلیف. سالف. || بجانب پیش روان شده. گذشته. || ترقی کرده. || تجاوزکرده. از حد طبیعی درگذشته و بمجاور درآمده.
فرهنگ عمید
فرهنگ معین
مترادف و متضاد زبان فارسی
آباد، توسعهیافته، راقیه، مترقی،
(متضاد) عقبمانده
فارسی به عربی
متقدم
فرهنگ فارسی هوشیار
ترقی کرده، تجاوز کرده
واژه پیشنهادی
راقی
معادل ابجد
1291