معنی پیداکننده

لغت نامه دهخدا

پیداکننده

پیداکننده. [پ َ / پ ِک ُ ن َن ْ دَ / دِ] (نف مرکب) مبین: شارع، پیداکننده ٔ راه بزرگ. (منتهی الارب). رجوع به پیدا کردن شود.


وانهنده

وانهنده. [ن ِ / ن َ هََ دَ / دِ] (نف مرکب) نهنده ٔ چیزی در جائی. (از غیاث اللغات). || سازنده. || پیداکننده. (غیاث اللغات).


وقت یاب

وقت یاب. [وَ] (نف مرکب) وقت یابنده. آنکه فرصت و موقع به دست آورد. || پیداکننده و نشان دهنده ٔ وقت.


موضح

موضح. [م ُوَض ْ ض ِ] (ع ص) نعت فاعلی از توضیح. پیداکننده و آشکارنماینده. (ناظم الاطباء). و رجوع به موضِح شود.

موضح. [ض ِ] (ع ص) نعت فاعلی از ایضاح. پیداکننده و آشکار نماینده و واضح کننده. (ناظم الاطباء). پیدا و آشکارکننده. (آنندراج): و صلوات... نثار روضه ٔ... افضل رسل و موضح سبل. (تجارب السلف). و رجوع به مُوَضِّح شود. || مردی که دارای فرزند خوبروی گردد. (ناظم الاطباء). مردی که فرزند سپید شود او را. (آنندراج).


راه یابنده

راه یابنده. [ب َ دَ / دِ] (نف مرکب) پیداکننده ٔ راه. راه یاب:
بهر زیر برگی شتابنده ایست
بهر منزلی راه یابنده ایست.
نظامی.
|| درآینده. داخل شونده. واردشونده.


واشل

واشل. [ش ِ] (ع ص) روان. جاری. (از اقرب الموارد). || جبل واشل، کوه که پیوسته از آن آب زهد. (منتهی الارب) (آنندراج). سیلان پیداکننده. (از اقرب الموارد).


مستکرم

مستکرم. [م ُ ت َ رِ](ع ص) نعت فاعلی از استکرام. بزرگواری بدست آورنده.(از منتهی الارب). || چیزی نفیس و گرامی پیداکننده وچیزی گرامی خواهنده و کریم و گرامی یابنده.(از منتهی الارب)(از اقرب الموارد). رجوع به استکرام شود.


اول

اول. [اَوْ وَ] (اِخ) نامی از نامهای خدای تعالی و آنکه همیشه بود. و در شرح مشارق گفته اول پیداکننده ٔ وجود و آخر فناکننده ٔ موجود. (کشاف اصطلاحات الفنون). فردی که از جنس آن نه سابق بر آن و نه مقارن با آن غیری نباشد. (از تعریفات).


ناهج

ناهج. [هَِ] (ع ص) راه رونده. (فرهنگ نظام) (آنندراج) (غیاث اللغات) (از صراح). سالک. (از المنجد). رهرو. || راه فراخ پیداکننده. (فرهنگ نظام) (آنندراج) (غیاث اللغات) (از صراح). یابنده ٔ راه. || راه نماینده. (ناظم الاطباء). || ثوب ناهج، جامه ٔ پوسیده ٔ شکاف برنداشته. || رجل ناهج، مرد تاسه و دمه گرفته. (از معجم متن اللغه).


کشاف

کشاف.[ک َش شا] (ع ص) بسیار کشف کننده. بسیار پیداکننده. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گشاینده و کارهای مشکل را حل کننده. || تفسیر و تعبیر کننده. (از ناظم الاطباء).
- شرح کشاف، کنایه از بیان آشکار و واضح. (از ناظم الاطباء). و ظاهراً اشاره است به شرح کشاف زمخشری که بسیار مفصل و واضح است.

فرهنگ عمید

پیداکننده

یابنده،
آشکارکننده،


یابنده

پیداکننده،

حل جدول

فرهنگ فارسی هوشیار

اکشف

پرده بردارتر داغسر بی سپر: در جنگ (صفت) پدید آرنده تر پیداکننده تر، پرده بردارتر.

معادل ابجد

پیداکننده

146

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری