معنی پوستین
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(ص نسب.) ساخته شده از پوست، (اِمر.) نوعی لباس زمستانی که از پوست حیوانات پشم دار درست می کنند.، در ~ کسی افتادن کنایه از: عیبجویی کردن، بدگویی کردن، دریدن کنایه از: الف - افشا کردن راز. ب - عیب جویی کردن. [خوانش: [په.]]
فرهنگ عمید
ساختهشده از پوست،
جامۀ پوستی،
لباس زمستانی گشاد و بلند که از پوست حیوانات پشمدار بهخصوص گوسفند میدوزند، کول،
* پوستین باژگونه کردن: [مجاز]
قصد و آهنگ کاری کردن،
سخت تصمیم گرفتن،
باطن را ظاهر ساختن: پوستین را باژگونه گر کند / کوه را از بیخ و از بن برکند (مولوی۱: ۱۷۱)،
تغییر روش دادن،
* پوستین به گازُر دادن: [مجاز]
رنگ عوض کردن،
دورویی و تزویر کردن،
عیبجویی کردن،
بدگویی کردن،
کاری را به غیر اهل آن سپردن،
* پوستین کسی را دریدن:
دریدن پوست یا پوستین کسی،
[مجاز] راز کسی را فاش کردن،
* به (در) پوستین کسی افتادن: [مجاز]
عیبجویی کردن،
غیبت کردن،
* به (در) پوستین کسی رفتن: = * به (در) پوستین کسی افتادن
حل جدول
وات
وت
به معنی ساخته شده از پوست است. نوعی لباس زمستانی که از پوست حیوانات پشم دار درست می کنند.
فارسی به انگلیسی
Sheepskin, Skin
فارسی به عربی
فراء
تعبیر خواب
اگر کسی در خواب بیند که پوستین پوشیده بود و وقت زمستان بود، دلیل است که چیزی به وی رسد جهت وجه معیشت او. اگر در وقت تابستان بود، همین دلیل کند، لیکن سرانجام غمناک شود. - محمد بن سیرین
اگر دید پوستین سمور پوشیده داشت، دلیل که زنی توانگر خواهد. اگر پوستین روباه از نو پوشیده داشت، دلیل زنی که خواهد توانگر و پارسا، لیکن فریبنده و حیله گر است. اگر بیند پوستین خرگوش پوشیده است، دلیل که زنی بدکار خواهد. اگر دید پوستین سنجاب پوشیده داشت، دلیل که زنی ناسازگار خواهد. اگر دید پوستین گربه پوشیده بود. دلیل که زنی خوبروی به زنی خواهد و دزد و بی امانت است. اگر دید پوستین موش پوشیده داشت، دلیل که زنی پلید به زنی خواهد. اگر دید که پوستین وی دریده یا سوخته یا ضایع شده، دلیل بر غم و اندوه است. - ابراهیم بن عبدالله کرمانی
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) جامه ای که از پوست حیوانات کنند. همی پوستین بود پوشیدنش ز کشک وز ارزن بدی خوردنش. (فردوسی)، جامه فراخ چون عبایی که از پوست آش کرده گوسفند و بز و جز آنها کنند بی آنکه پشم آنرا سترده باشند، پوست، غیبت ندمت. یا مثل پوستین تابستان. چیزی که بجای خود نباشد. -2 بی ارزش بیهوده. یا از برهنه پوستین کندن. کار بیهوده کردن. یا به پوستین کسی افتادن (رفتن) . بد او گفتن. یا پوستین باژ گونه کردن. سختن تصمیم گرفتن عظیم مصمم شدن پوستنی با شکوفه کردن، باطن را ظاهر کردن. یا پوستین باشگونه کردن. سخت مصمم شدن پوستین باژ گونه کردن. -2 تغییر روش و رفتار و معامله دادن. یا پوستین بر سر کسی زدن. او را اذیت و شکنجه و عذاب دادن. یا پوستین بگازر دادن. بد گویی کردن عیبجویی کردن. ، کار بغیر اهل وا گذاشتن. یا پوستین بلای اندر مالیدن. مانند متظلمان جامه گل آلود کرده شکایت بردن. یا در پوستین خود بودن (افکندن) . قیاس بنفس کردن از خود حکایت کردن.
معادل ابجد
528