معنی پاژ
لغت نامه دهخدا
پاژ. (اِ) باز. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی). باج.
پاژ. (اِخ) باژ. دیهی از طوس و بعضی آن را مولد فردوسی گفته اند. نام دهی است از بلوکات طوس. (برهان). فاز.
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) باج باز.
میزآن پاژ
(اسم) تنظیم صفحات یک مجله یا کتاب از لحاظمتن حاشیه بالای صفحه محل کلیشه ها و غیره.
پاژ نامه
(اسم) نامی که پادشاهان بچاکران دهند برای تشریف وی لقب پازنامه پاچنامه پاشنامه، قرین همال.
متلقب
پاژ نامیافته پاژ نامیده
ماه کنعان
پاژ نام یوسف (ع)
ولی عصر
زماندار پاژ نام پیشوای دوازدهم (ع)
فارسی به انگلیسی
فرهنگ واژههای فارسی سره
باج، پاژ
مترادف و متضاد زبان فارسی
باج، پاژ، خراج، مالیات، براده طلا
معادل ابجد
1003