معنی پانویس

فرهنگ معین

پانویس

(نِ) (ص مر.) (اِ.) زیرنویس، پانوشت، پان وشته، آن چه جدا از متن اصلی باشد.

فارسی به انگلیسی

حل جدول

پانویس

زیرنویس

انگلیسی به فارسی

footer

پاصفحه، پانویس، زیرنویس، پاورقی

پانویس متنی که در انتهای هر صفحه ی سند. چاپی قرار می گیرد. بر خلاف header.

فناوری اطلاعات

footer

پاصفحه، پانویس، زیرنویس، پاورقی

پانویس متنی که در انتهای هر صفحه ی سند. چاپی قرار می گیرد. بر خلاف header

مترادف و متضاد زبان فارسی

حاشیه

دامن، طراز، فراویز، طرف، گوشه، کرانه، کنار، کناره، لب، لبه، مرز، هامش،
(متضاد) متن، تعلیقه، شرح، پانویس، پانوشت، توضیح، حاشیت، اطرافیان، وابستگان

لغت نامه دهخدا

خرشه

خرشه. [خ ِ ش َ] (اِخ) دهی است کوچک از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز واقع در چهارهزارگزی خاوری اهواز، ایستگاه میاندشت با 25 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6). رجوع به پانویس ص 125 نزهت القلوب چ لیدن شود.


نویس

نویس. [ن ِ] (ریشه ٔ فعل) ریشه ٔ مضارع فعل نوشتن است و در صرف وجه مضارع و امر به کار رود: نویس. بنویس. می نویسم. || (ن مف) به صورت مزید مؤخر به معنی «نوشت » در ترکیبات ذیل مستعمل است: بارنویس. بیرون نویس. پانویس. پاک نویس. پیش نویس. خارج نویس. || به معنی نویسیده و نوشته به صورت مزید مؤخر به کار رود: نانویس، به معنی نانویسیده و نانوشته. || (نف) به صورت اسم فاعل مرخم به معنی نویسنده و نگارنده و آنکه می نویسد بصورت مزید مؤخر در ترکیبات زیر مستعمل است: افسانه نویس. اوارجه نویس. پنهان نویس. تابلونویس. تاریخ نویس. تندنویس. چهره نویس. چیزنویس. حاشیه نویس. حق نویس. خفیه نویس. خودنویس. خوش نویس. داستان نویس. دعانویس. دفترنویس. رمان نویس. روزنامه نویس. سرخطنویس. ضابطنویس. غلطنویس.فکاهی نویس. کاغذنویس. کتیبه نویس. کشیک نویس. کفن نویس. لشکرنویس. مثال نویس. مجلس نویس. مراسله نویس. نامه نویس. رجوع به هر یک از این مدخل ها در ردیف خود شود.

معادل ابجد

پانویس

129

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری