معنی پارازیت

لغت نامه دهخدا

پارازیت

پارازیت. (اِ) (فرانسوی، اِ) طفیلی. حیوان و گیاه طفیلی. انگل. (فرهنگستان). || حشو و زاید.

فارسی به ترکی

فرهنگ معین

پارازیت

حشو، زاید، انگل، طفیلی، اختلالی که در دریافت امواج رادیویی به وجود می آید، ول کردن کنایه از: میان سخن دیگران حرف زدن. [خوانش: [فر.] (اِ.)]

مترادف و متضاد زبان فارسی

پارازیت

انگل، طفیل، طفیلی، میکرب، خش‌خش، نوفه، حشو، زاید

ترکی به فارسی

پارازیت

انگل 2-سورچران

واژه پیشنهادی

پارازیت

نِورُز

فرهنگ عمید

پارازیت

(برق).سیگنال‌های الکتریکی که وارد سیگنال‌های مخابراتی می‌شوند و باعث اختلال در آن‌ها می‌گردند،
(زیست‌شناسی) موجود زنده که در خارج یا داخل بدن جاندار دیگر زندگی کند و غذای خود را از بدن او بگیرد، انگل،
[مجاز] کسی که به هزینۀ دیگران زندگی کند، مفت‌خور، طفیلی،

حل جدول

پارازیت

انگل، تراک

انگل

تراک

انگل، طفیلی


پارازیت و طفیلی

انگل

فارسی به عربی

پارازیت

ضوضاء، هریسه


پارازیت دادن

مربی

فرهنگ فارسی هوشیار

پارازیت

حشو و زاید، طفیلی، انگل

فارسی به آلمانی

پارازیت دادن

Blockieren, Klemme, Klemmen, Konfitüre (f), Marmelade (f)

معادل ابجد

پارازیت

621

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری