معنی ویران

ویران
معادل ابجد

ویران در معادل ابجد

ویران
  • 267
حل جدول

ویران در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

ویران در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • بایر، خراب، خرابه، فروریخته، مخروب، مخروبه، منهدم، ناآباد، ویرانه،
    (متضاد) آباد. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

ویران در فرهنگ معین

لغت نامه دهخدا

ویران در لغت نامه دهخدا

  • ویران. (ص) خراب. خَرِب. بایر. غیرمسکون. مقابل آباد. بیران. لم یزرع: این خبر که مردی به آمل زمینی خرید ویران و برنجستان کرد. (نوروزنامه).
    - امثال:
    بر ده ویران خراج و عشر نیست.
    مولوی.
    || غیردرست. غیرسالم. خراب. آسیب دیده. صدمه دیده:
    به کشتی ّ ویران گذشتن بر آب
    به آید که در کار کردن شتاب.
    فردوسی.
    ویران شده دلها به می آبادان گردد
    آباد بر آن دست که پرورد رزآباد.
    ابوالمظفر جخج یا جمح.
    کیست کز نعمت زرّ تو و از بخشش تو
    کار ویران شده ٔ خویش نکرده ست آباد. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

ویران در فرهنگ عمید

  • خراب، بایر،
    * ویران کردن: (مصدر متعدی) خراب کردن، منهدم ساختن،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

ویران در فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

ویران در فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

ویران در فرهنگ فارسی هوشیار

  • (صفت) خراب بایر مقابل آباد: ((گنج عشق خود نهادی در دل ویران ما سایه دولت برین کنج خراب انداختی. )) (حافظ). توضیح بیشتر ...
فارسی به ایتالیایی

ویران در فارسی به ایتالیایی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید