معنی وندا
لغت نامه دهخدا
وندا. [وَ] (اِ) به لغت ژند و پاژند، خواهش و خواسته. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا).
اغاز
اغاز. [اَ] (اِ) قصد و اراده. || صدا وندا. || ابتدای هر کار و آغاز. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (برهان). مخفف آغاز. (فرهنگ نظام).
قارن
قارن. [رَ] (اِخ) ابن وندا هرمزد. یکی از حکام و فرمانروایان آل قارن وند است که 40 سال حکومت داشته است. (ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 179). رجوع به قارن وند شود.
چهاربنچه ٔ ملیلو...
چهاربنچه ٔ ملیلوند. [چ َ ب ُ چ َ ی ِ م َ وَ] (اِخ) یکی از طوایف ایل قشقائی ایران و مرکب از 300 خانوار است و در وندا، کُررانی، زنگنه و لک مسکن دارند. (یادداشت مؤلف) (جغرافیای سیاسی کیهان ص 79).
نام های ایرانی
حل جدول
سرزمینى در افریقاى جنوبى
مانی وندا
فیلمی از پرویز صبری
سرزمینى در افریقاى جنوبى
وندا
از زبانهای آفریقایی
وندا
سرزمین نیمه مستقل در آفریقای جنوبی
وندا
روستایی در فارس
وندا
فیلمی از پرویز صبری
مانی وندا
فرهنگ پهلوی
خواسته، نیاز، خواهش
گویش مازندرانی
پسر شهریار از شاهان پادوسبانی رستمدار طبرستان که مدت سی...
معادل ابجد
61