معادل ابجد
ون در معادل ابجد
ون
- 56
حل جدول
ون در حل جدول
- درخت جدول، ده هزارسال ترکی، درخت زبان گنجشک، از درختان
- ده هزارسال ترکی
- نوعی سِنج
- از درختان
- درخت جدول
- درخت زبان گنجشک
- ده هزار سال آذری
- درخت جدول، ده هزار سال ترکی، درخت زبان گنجشک، از درختان
فرهنگ معین
ون در فرهنگ معین
- (وَ) (اِ.) درخت زبان گنجشک.
لغت نامه دهخدا
ون در لغت نامه دهخدا
-
ون. [وَ] (پسوند) شبیه و مانند، مرادف وان. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). پسوندی است دال بر شباهت و مانندگی، چنانکه در پلون (پلوان)، نارون و غیره:
فروغ از توست انجم را بر این ایوان مینوون
شعاع از توست مر مه را بر این گردون مینایی.
سنایی. توضیح بیشتر ...
-
ون. [وَ] (حرف ربط) بل و بلکه که کلمه ٔ ترقی باشد. (برهان).
- ون. [وَ] (اِ) زبان گنجشک، و آن درختی است که چوبی محکم دارد و از آن الوار سازند و در ساختمانهابه کار برند. این درخت در جنگل ها بسیار روید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به زبان گنجشک شود. || میوه ای است مغزدار که به ترکی چتلاقوچ و به عربی حبهالخضراء گویند. (برهان). میوه ٔ ریزه که اندرون آن مغزکی باشد، و به هندی چزونجی گویند. (غیاث اللغات). بنه [ب َ ن َ / ن ِ]. || به هندی، جنگل پردرخت. || ده هزار سال به لغت ختایی. توضیح بیشتر ...
-
ون. [-ون] (ع پسوند) علامت جمع مذکر سالم در زبان عربی در حالت رفعی. (فرهنگ فارسی معین):
از این صورت اگر بیرون شوی تو
مه و خورشید محجوبون شوی تو.
عطار. توضیح بیشتر ...
- ون. [وَن ن] (ع اِ) چنگ که به انگشتان نوازند. (منتهی الارب) (آنندراج). سنجی که به انگشتان نوازند. (برهان) (اقرب الموارد). || (اِمص) سستی. (آنندراج). ضعف و ناتوانی در امور. (برهان) (اقرب الموارد). و این هر دو معنی دخیل است. (اقرب الموارد). توضیح بیشتر ...
- ون. [وَ] (اِخ) دهی است از دهستان نیاسر بخش قمصر شهرستان کاشان. سکنه ٔ آن 450 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
ون در فرهنگ عمید
-
درخت زبانگنجشک،
بنه، حبهالخضرا، وندانه،
گویش مازندرانی
ون در گویش مازندرانی
- بان، پسوند نگاهبانی
- عنکبوت، تار عنکبوت، درخت زبان گنجشک، نوعی حشره مثل:موریانه، که. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی هوشیار
ون در فرهنگ فارسی هوشیار
- ترکی ختایی ده هزار سال پارسی تازی گشته وین چنگی است که با انگشت نواخته می شود و سستی انگلیسی بارکش علامت جمع مذکرسالم درزبان عربی در حالت رفعی: ((از این صورت اگر بیرون شوی تو مه و خورشید محجوبون شوی تو. )) (عطار). توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید