معنی وحوش

لغت نامه دهخدا

وحوش

وحوش. [وُ] (ع اِ) ج ِ وحش، و وحش ج ِ وحشی است. (السامی فی الاسامی) (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جانوران صحرایی. (غیاث اللغات):
بسان چاه زمزم است چشم من
که کعبه ٔ وحوش شد سرای او.
منوچهری
به پرّی و به فرشته به حور و عین، و وحوش
به آدمی و به مرغ و به ماهی و به دواب.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 53).
زو پلنگ و شیر ترسان همچو موش
زو شده پنهان به دشت و کُه وحوش.
مولوی.
پلنگی که گردن کشد بروحوش
به دام افتد از بهر خوردن چو موش.
سعدی.
|| مردمان بیابانی و غولها. (ناظم الاطباء).
- خطوحوش، خط هیروگلیف. (یادداشت مرحوم دهخدا).


باغ وحوش

باغ وحوش. [غ ِ وُ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) باغ وحش. رجوع به باغ وحش شود.

باغ وحوش. [وُ] (اِخ) دهی است از دهستان اشترجان بخش فلاورجان شهرستان اصفهان که در 9 هزارگزی جنوب باختر فلاورجان بر کنار راه شهر کرد باصفهان درجلگه واقع است. ناحیه ای است دارای آب و هوای معتدل و 1372 تن سکنه، آب آنجا از قنات و زاینده رود تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن غلات و برنج و عدس و صیفی کاری و سر درختی و آلوچه و سیب و زردآلو و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان کرباس بافی است و راه فرعی دارد. راه فرعی جوزدان و حسن آباد از این آبادی جدا میشود و راه شهرهای جوزدان و سلطان آباد از مزارع آن میگذرد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).

فرهنگ عمید

وحوش

وحش


بوالوحوش

پادشاه وحوش، امیر ددان،

فرهنگ معین

وحوش

(وُ) [ع.] (اِ.) جِ. وحش.

حل جدول

وحوش

جانوران بیابانی


درندگان

وحوش


جانوران بیابانی

وحوش

فرهنگ فارسی هوشیار

وحوش

(تک: وحش) جانوران بیابانی نخچیران ددان تولیان (اسم) جمع وحش جانوران دشتی وکوهی: و بعد از سه شبانه روز اطراف جرگه بهم پیوسته انواع واصناف چرندگان از و حوش و سباع و سایر جانوران چندان جمع آید.


آشیانه ی وحوش

کنام

فرهنگ فارسی آزاد

وحوش

وُحُوش، جانوران وحشی، حیوانات بیابانی و غیر اهلی (مفرد: وَحش)،


وحوش عراء

وُحُوش عَراء، حیوانات وحشی صحرا،

فارسی به عربی

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

معادل ابجد

وحوش

320

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری