معنی والیان
حل جدول
نام یک سلسله از فرمانروایان لر
واژه پیشنهادی
سبارس
از والیان آذربایجان و برادر کوچکتر نادرشاه
ابراهیم خان افشار ظهیرالدوله
برادر کوچکتر نادر شاه و از والیان آذربایجان
ابراهیم خان افشار ظهیرالدوله
فرهنگ معین
(شُ) (ص نسب. اِمر.) گروهی از برگزیدگان اعوان حاکمان و والیان، ج. شرط
لغت نامه دهخدا
قاسم. [س ِ] (اِخ) ابن مهنا الاعرج. یکی از والیان وحاکمان مدینه است. (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 601).
دائص
دائص. [ءِ] (ع ص) دزد. ج، داصه. (منتهی الارب). || کسی که پیروی والیان و حکام کند و گرد چیزی بگردد. (منتهی الارب).
عباس
عباس. [ع َب ْ با] (اِخ) ابن عبداﷲ شیبانی. یکی از والیان هرات بعد از درگذشت عبداﷲ طاهر است. (تاریخ خاندان طاهری ص 166).
عمداء
عمداء. [ع ُم َ] (ع اِ) ج ِ عَمید. سردار و بزرگ قوم. رجوع به عمید شود: شکایتی از جمعی والیان و عمداء آنجا بر وی عرض کردند. (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 98).
عبدا
عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن عبدالواحد احمدبن محمدبن عبدالرحمان بن معاویهبن حدیج. یکی از والیان اسکندریه است که در فتنه ٔ اندلسیان و صوفیان به سال 199 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).
غیاث الدین
غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) پوربی. وی سلطان غیاث الدین بن اسکندر از شاهان پوربی (والیان بنگاله و حوالی آن را پوربیه میخواندند) بود. رجوع به غیاث الدین اسکندر و قاموس الاعلام ترکی شود.
غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) عوض خلجی. از والیان و ملوک بنگاله (خلج) بسالهای 606 و 607 هَ. ق. رجوع به معجم الانساب زامباور ج 2 ص 426، حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 616 و ماده ٔ حسام الدین عوض شود.
بطال
بطال. [ب َطْ طا] (اِخ) عبداﷲبن عبدالواحدبن محمدبن عبدالرحمن بن معاویهبن حدیج. یکی از والیان اسکندریه بود و در فتنه اندلسیان و صوفیان در آنشهر بسال 199 هَ. ق. کشته شده. (از اعلام زرکلی ذیل عبداﷲ).
بشر
بشر. [ب ِ] (اِخ) ابن جعفر سعدی. یکی از والیان شجاع و حاکم نصربن سیار در مرورود بود و چون خازن بن حزیمه از طرف بنی عباس به مرو حمله کرد، جنگید تا بسال 129 هَ. ق. (747 م.) کشته شد. (از اعلام زرکلی ج 1).
اسماعیل
اسماعیل. [اِ] (اِخ) ابن موسی. یکی از والیان اندلس.وی بسال 268 هَ. ق. با محمدبن عبدالرحمن فرمانفرمای اندلس بنای محاربه و خصومت گذاشت ولی بعد عرض اطاعت کرد. شهر لارده ٔ اسپانیا از بناهای اوست که در سال 270 این بلد را بنا کرده است. (قاموس الاعلام ترکی).
معادل ابجد
98