معنی والا

والا
معادل ابجد

والا در معادل ابجد

والا
  • 38
حل جدول

والا در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

والا در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • 1، بلند، رفیع، شامخ، عالی، متعالی، مرتفع، منیع، ورنه، 2، بلندپایه، بلندمرتبه، بلندمقام، عالی‌قدر، 3، جلیل، گرامی، 4، شایسته، شریف، نجیب، 5، رئیس، سرور، صدر، برتر، فایق،
    (متضاد) فرومایه. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

والا در فرهنگ معین

  • بلند مرتبه، شریف، مقبول، شایسته، مشهور، برتر، (اِ. ) قد، قامت، بیرق، درفش. [خوانش: (ص. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

والا در لغت نامه دهخدا

  • والا. (ص) بلند. (لغت فرس اسدی) (حاشیه ٔ معین بر برهان قاطع) (صحاح الفرس) (از انجمن آرا) (آنندراج) (از بهار عجم) (فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء). مرتفع. (حاشیه ٔ برهان قاطع). بالا. (انجمن آرا) (آنندراج). رفیع. (ناظم الاطباء). افراشته. بارفعت:
    چو هامون دشمنانت پست بادند
    چو گردون دوستان والا همه سال.
    رودکی (از لغت فرس اسدی).
    تیر را تا نتراشی نشود راست همی
    سرو تا که نپیرائی والا نشود.
    منوچهری (دیوان ص 34).
    چو در تحدید جنبش را همی فعل و مکان گوئی
    و یا گردیدن از حالی به حالی دون یا والا. توضیح بیشتر ...
  • والا. (اِخ) ابوطیب (سید. خان) مدراسی از پارسی گویان هندوستان است. به سال 1190 هَ. ق. در قصبه ٔ رحمت آباد مدراس تولد یافت. او راست:
    چو شعله ای که کند شمع کشته را روشن
    حیات تازه دهد عشق او روان مرا.
    #
    فشردم آنچنان در تنگنای انزوا یارا
    که نتواند اجل هم یافتن نام و نشانم را.
    #
    نیست والا زیر بار منتت ای باغبان
    هر سحر از داغها در سیر گلزار خود است.
    رجوع به فرهنگ سخنوران ص 641 و شمع انجمن ص 520 و روز روشن ص 746 و نتایج الافکار ص 770 شود. توضیح بیشتر ...
  • والا. (اِخ) علینقی میرزا قاجار فرزند فتحعلی شاه متخلص به والا از شعرای قرن سیزدهم هجری است. رجوع به فرهنگ سخنوران ص 641 شود. توضیح بیشتر ...
  • والا. (اِخ) محمدعلی میرزا قاجار فرزند فتحعلی شاه از شعرای قرن سیزدهم هجری است. او راست:
    شکوه ٔ شام غمش گفتم به محشر سر کنم
    ساعتی افزون نبود آنهم به صد غوغا گذشت
    یک دو روزی پیش و پس بد ور نه از دور سپهر
    بر سکندر نیز بگذشت آنچه بردارا گذشت.
    پسندم هرچه صیادم پسندد
    جزاین کز دام آزادم پسندد.
    من از دل و دل از من دیوانه گریزان
    دیوانه ندیدم که ز دیوانه گریزد.
    رجوع به فرهنگ سخنوران ص 641 و صبح گلشن ص 584 و قاموس الاعلام ج 6 شود. توضیح بیشتر ...
  • والا. (اِخ) مرتضی قلی بیک به روایت مؤلف صبح گلشن به هندوستان رسیده به ملازمت والای نواب سربلندخان سربلندی یافت و در آخر عمر به ملک بنگاله شتافته از آنجا به عالم بالا شتافت. » او راست:
    در سینه ام ز جور تو ظالم دلی نماند
    جز بیدلی به مزرع من حاصلی نماند.
    (از تذکره ٔ صبح گلشن ص 584 و فرهنگ سخنوران ص 641). توضیح بیشتر ...
  • والا. (اِخ) میرزا ضیاءالدین حسین بدخشانی مخاطب به اسلام خان و متخلص به والا از شعرای قرن یازدهم است. و رجوع به فرهنگ سخنوران 641 و خزانه ٔ عامره ص 176 و روز روشن ص 747 شود. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

والا در فرهنگ عمید

  • بالا، بلند،
    بلندمرتبه: چو هامون دشمنانت پست بادند / چو گردون دوستان والا همه سال (رودکی: ۵۲۵)،
    برتر، بلند، بزرگ (در ترکیب با کلمۀ دیگر): والاتبار، والاجاه، والاحضرت، والاقدر، والامنش، والانژاد، والاهمت،. توضیح بیشتر ...
فرهنگ واژه‌های فارسی سره

والا در فرهنگ واژه‌های فارسی سره

کلمات بیگانه به فارسی

والا در کلمات بیگانه به فارسی

فارسی به انگلیسی

والا در فارسی به انگلیسی

  • Dignified, Elevated, Else, Excellent, Lordly, Grand, High, High-Minded, Lofty, Magnificent, Or, Otherwise, Proto-, Sedate, Sublime, Superior, Worthy. توضیح بیشتر ...
فارسی به عربی

والا در فارسی به عربی

  • کبیر، ما عدا ذلک، متغطرس
نام های ایرانی

والا در نام های ایرانی

  • پسرانه، بالا عزیز، گرامی، محترم، دارای ارج و اهمیت، اصیل، نژاده. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی هوشیار

والا در فرهنگ فارسی هوشیار

  • بلند، مرتفع، بالا، افراشته، بارفعت
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید