معنی واش

لغت نامه دهخدا

واش

واش. (اِ) علف و گیاه ستوران. (آنندراج). علف و علوفه ٔ ستور. (ناظم الاطباء).

واش. [شِن ْ] (ع ص) سخن چین. صورتی از «واشی ». رجوع به آن کلمه شود.


گندم واش

گندم واش. [گ َ دُ] (اِ مرکب) در تدوال مردم لاهیجان، گیاهی است صحرایی که گنده واش نیز نامیده می شود. (فرهنگ گیلکی منوچهر ستوده).


گنده واش

گنده واش. [گ َ دَ / دِ] (اِ مرکب) نامی است که در لاهیجان به هندواش دهند. (یادداشت مؤلف). گیاهی است وحشی که مؤسسه ٔ کشاورزی لاهیجان نام آن را «آرتینیزیا» تشخیص داده است. (فرهنگ گیلکی منوچهر ستوده ص 215). و رجوع به گندم واش شود.


ترشه واش

ترشه واش. [ت ُ / ت ُ رُ ش َ / ش ِ] (اِ مرکب) به لغت تنکابن حماض است. (تحفه ٔ حکیم مؤمن). رجوع به ترشه و حماض شود.


مشک واش

مشک واش. [م ُ / م ِ](اِ مرکب) به لغت تنکابن اسم «شواصرا».(تحفه ٔ حکیم مؤمن)(از فهرست مخزن الادویه): به ونداد هرمزکوه اذخر روید چنانکه به مکه و ایشان [اهل طبرستان] آن را مشکواش می گویند و دست اشنان از آن می سازند.(تاریخ طبرستان). و رجوع به شواصرا شود.


غلام قره واش

غلام قره واش. [غ ُ ق َ رَ / رِ] (اِ مرکب) از اتباع است، مرکب از غلام به معنی عبد + قره واش ترکی به معنی کنیز سیاه.

گویش مازندرانی

وند واش

وند واش


استر – واش

اسبه واش


اسبه واش

نوعی علف – واش سپید


اسپرز واش

گیاه خودرو، از انواع علوفه دام، دار واش


واش

داروش، گیاهی همیشه سبز و انگلی که بر روی درخت روییده و...

فرهنگ معین

واش

[په.] (اِ.) علف، گیاه.

فرهنگ فارسی هوشیار

واش

(اسم) گیاه، علف ستور.

حل جدول

واش

علف آذری

معادل ابجد

واش

307

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری