معادل ابجد
وارسته در معادل ابجد
وارسته
- 672
حل جدول
وارسته در حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
وارسته در مترادف و متضاد زبان فارسی
-
آزاد، رسته، رها، پارسا، زاهد، متقی، آزاد، آزاده، حر، سبکبار،
(متضاد) وابسته. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین
وارسته در فرهنگ معین
- فروتن، خاضع، رها شده. [خوانش: (رَ تِ) (ص مف.)]
لغت نامه دهخدا
وارسته در لغت نامه دهخدا
- وارسته. [رَ ت َ / ت ِ] (ن مف مرکب) رهایی یافته. رسته. (ناظم الاطباء). آزاد. (غیاث) (آنندراج). آزاد شده. (ناظم الاطباء). آزاده. عاتق. طلق. || فارغ البال. (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || مجازاً آنکه علائق دنیوی را ترک گفته. بی اعتنا به مال دنیا. (مؤلف). درویش. توضیح بیشتر ...
-
وارسته. [رَ ت َ] (اِخ) صاحب تذکره ٔ صبح گلشن درباره ٔ وی چنین آرد: نواب حفیظ خان دهلوی به معاضدت نواب عبدالصمد خان، بازویش قوی بود.
دلم قربان زخم ناوک او
که صیاد من آن ابرو کمان است.
(تذکره ٔ صبح گلشن چ هند ص 580). توضیح بیشتر ...
- وارسته. [رَ ت َ] (اِخ) (ملا. ) صاحب تذکره ٔ نصرآبادی آرد: اصلش از ایل چگنی است. امام قلی بیک نام داشت خیالش از نظم غرابت داشت مدتها درهند بود. سفر بسیار کرده و شعر بسیار گفته و سوانح سفر خویش را نوشته بود سپس به اصفهان آمده و در اوایل جلوس شاه عباس ثانی در مجلس راه یافته. و بر سبیل مضحکه به امیر مظفر ترک گفتگوهای درشت نموده. بعد از آن به یزد رفته در آنجا زبان به هجو میرزامظفر گشوده و مثنوی نمکینی در آن باب گفته و پس از آن به اصفهان دلالی زغال و هیمه ٔ میدان کهنه را به وظیفه ٔ خود گذرانیده و در سنه ٔ 1025 فوت شد. توضیح بیشتر ...
-
وارسته. [رَ ت َ] (اِخ) شیخ قاسم نام داشت. صاحب تذکره ٔ صبح گلشن درباره ٔ وی چنین آرد: در گل زمین سخن تخم ریاحین نکات میکاشت از خاک هندوستان سرکشیده و عمرش در فرخ آباد به وارستگی بسر گردیده است. او راست:
کی احتراز ز چشمت دل خراب کند
چگونه مست ز میخانه اجتناب کند
دمی که زینت زین میشوی ز غایت شوق
به پای بوس تو قالب تهی رکاب کند.
(تذکره ٔ صبح گلشن). توضیح بیشتر ...
-
وارسته. [رَ ت َ] (اِخ) وارسته ٔ لاهوری سیالکوتی نامش تل است و برای تحقیق اصطلاحات فارسی به سرزمین ایران قدم گذاشت و سی سال درآنجا بود و کتاب مصطلحات الشعرا و صفحات کائنات را به کمال تنقیح و تهذیب تألیف نمود و با شیخ محمدعلی حزین لاهیجی محبتی داشت بنابراین رجیم الشیاطین را در جواب تنبیه الغافلین خان آرزو نگاشت، میرزا محمدحسن قتیل نبیره ٔ او بود و آهنگ سخن بدین سان میسرود:
دل ز زلفش مشک چین دارد هوس
این پریشان بند برمو بسته است. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
وارسته در فرهنگ عمید
-
آنکه تعلقات دنیوی ندارد، آزاده،
آزاد، رهاشده،
فارسی به انگلیسی
وارسته در فارسی به انگلیسی
- Chaste, Dispassionate, Free, Liberal, Polite, Stoic, Unworldly, Virtuous. توضیح بیشتر ...
فارسی به عربی
وارسته در فارسی به عربی
- تقی، ضوء
فرهنگ فارسی هوشیار
وارسته در فرهنگ فارسی هوشیار
- آزاده، آزاد شده، فارغ البال
فرهنگ پهلوی
وارسته در فرهنگ پهلوی
واژه پیشنهادی
وارسته در واژه پیشنهادی
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید