معنی وادارشده
حل جدول
مجبور، تحمیلی، ملزم
فرهنگ عمید
لغت نامه دهخدا
برانگیخته. [ب َ اَ ت َ / ت ِ] (ن مف مرکب) مبعوث. || بلندشده. برخاسته. || تحریک شده. وادارشده. منبعث.تحریض شده. (ناظم الاطباء). رجوع به برانگیختن شود.
معادل ابجد
521