معنی وادارشده

حل جدول

وادارشده

مجبور، تحمیلی، ملزم

فرهنگ عمید

برانگیخته

وادارشده،
تحریک‌شده،


انگیخته

برانگیخته، تحریک‌شده،
وادارشده،


مشمر

آن‌که به شتاب و سرعت وادارشده،
آمادۀ کارشده،

لغت نامه دهخدا

برانگیخته

برانگیخته. [ب َ اَ ت َ / ت ِ] (ن مف مرکب) مبعوث. || بلندشده. برخاسته. || تحریک شده. وادارشده. منبعث.تحریض شده. (ناظم الاطباء). رجوع به برانگیختن شود.

معادل ابجد

وادارشده

521

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری