معادل ابجد
هیکل در معادل ابجد
هیکل
- 65
حل جدول
هیکل در حل جدول
- بدنه، پیکر، قامت
- پیکر انسان، مجسمه، اندام، ریخت، جثه، تنه، انسان یا حیوان تنومند. توضیح بیشتر ...
- اندام، ریخت، جثه، بدنه، پیکر، قامت، بت، معبد
مترادف و متضاد زبان فارسی
هیکل در مترادف و متضاد زبان فارسی
- اندام، بالا، بدنه، پیکر، تن، تنه، جثه، ریخت، شکل، قامت، قد، بتخانه، بت، معبد. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین
هیکل در فرهنگ معین
- بنای مرتفع، انسان یا حیوان تنومند، جایی در کنیسه که مراسم قربانی را در آن به جا می آورند، بُت خانه، جمع هیاکل. [خوانش: (هَ کَ) [ع. ] (اِ. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا
هیکل در لغت نامه دهخدا
-
هیکل. [هََ ک َ] (ع اِ) هیأت. صورت و تنه ٔ مردم. (برهان). صورت و شکل. (غیاث اللغات). ریخت. کالبد. پیکر. (منتهی الارب). صورت و شخص. ج، هیاکل. (اقرب الموارد):
در مسکنی که هیچ نفرساید
فرسوده گشت هیکل مسکینم.
ناصرخسرو.
بحری است ژرف عالم کشتیش هیکل تو
عمرت چو باد و گردون چون بادبان کشتی.
ناصرخسرو.
روح القدس براقش وزقدر هیکل او
خورشید میخ زر است اندر پی نعالش.
خاقانی.
تا شود این هیکل خاکی غبار
پای به پایت سپرد روزگار. توضیح بیشتر ...
- هیکل. [هََ ک َ] (اِخ) مقصود از هیکل در بیشتر مواضع کتاب مقدس هیکل اورشلیم است که در کوه سوریا بنا شده بود و شباهت چادر جماعت میداشت و در کتاب مقدس سه هیکل مذکور است. اول هیکل سلیمان میباشد. داود اراده داشت که هیکلی از برای خداوند بسازد اما خداوند وعده فرمود که پسرش سلیمان آن هیکل را تمام خواهد کرد. دوم هیکل زروبابل. کوروش پادشاه ایران در سال 536 ق. م. امر فرمودکه بعضی از یهود اسرای بابل مراجعت کنند علیهذا عده ٔ کثیری با زروبابل که حکمران ایشان بود مراجعت نمودند در سال دومین بنای هیکل ثانی را گذاشت. توضیح بیشتر ...
-
هیکل. [هََ / هَِ ک َ] (اِ) بتخانه. (برهان) (مهذب الاسماء). عبادت خانه ٔ ترسایان که در آن صور و تماثیل باشد. بتخانه است به زبان پهلوی. (لغت نامه ٔاسدی). خانه ٔ ترسایان که در آن پیکر مریم علیها سلام باشد. (منتهی الارب). کلیسیای ترسایان. بهارخانه. بتکده. دارالاصنام. بیت الصنم. (منتهی الارب). پرستشگاه بت. بیت الصور. (مفاتیح خوارزمی). بیت النار. آتشکده. معبد. بتخانه. مولانا جلال دوانی گوید: هیکل به معنی صورت و پیکر و حکماء خانه ای چند میساختند در طالعهای خاص در آن خانه طلسمات نقش میکردند بنام کواکب سبعه و آن خانه ها را تعظیم میکردند و عبادت مینمودند و میرغیاث الدین منصور به معنی بدن آورده اما در عربی نیز این لفظ را آورده و به هیاکل جمع بسته اند:
چنان دان که این هیکل از پهلوی
بود نام بتخانه ار بشنوی. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
هیکل در فرهنگ عمید
-
پیکر انسان، مجسمه، یا حیوان، تنه،
[مجاز] انسان یا حیوان درشت و تنومند،
صورت ظاهری،
[قدیمی] تعویذی که به بازو یا عضوی از بدن میبستند،
[قدیمی] معبد، بتخانه: چنان دان که این هیکل از پهلوی / بُوَد نام بتخانه ار بشنوی (عنصری: ۳۶۲)،
[قدیمی] تصویر،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی
هیکل در فارسی به انگلیسی
- Body, Build, Figure, Form, Frame, Physique
فارسی به عربی
هیکل در فارسی به عربی
- تمثال، شخص
عربی به فارسی
هیکل در عربی به فارسی
- شاسی اتومیل , اسکلت , کالبد , لا شه کشتی , کشتی , بدنه کشتی , تنه کشتی , کشتی سنگین وکندرو , باسنگینی ورخوت حرکت کردن , بزرگ بنظر رسیدن , پوست , قشر , پوست میوه یا بقولا ت , کلبه , خانه رعیتی , پوست کندن , ولگردی کردن. توضیح بیشتر ...
ترکی به فارسی
هیکل در ترکی به فارسی
فرهنگ فارسی هوشیار
هیکل در فرهنگ فارسی هوشیار
- صورت و تنه مردم، ریخت
فرهنگ فارسی آزاد
هیکل در فرهنگ فارسی آزاد
- هَیکَل، صورت و قالب مشخص، جثّه و اندام و قامت، تمثال، هر گیاه بلند و بزرگ، حیوانٍ بزرگ و درشت، ساختمان بلند و مُشرف، معبد، کلیسا، محل قربانی در کلیسا (جمع: هیاکل)،. توضیح بیشتر ...
- هَیکَل، مجموعه ای از آیات و اعداد و رموز است که در عهد اعلی به شکل پنج ضلعی، مانند هیکل، می نوشتند و برای حفظ و حِؤز به همراه می داشتند (به «جُنَّهُ الاَسماء» مراجعه شود)،. توضیح بیشتر ...
فارسی به آلمانی
هیکل در فارسی به آلمانی
- Statue (f), Mensch (m), Person (f)
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید
قافیه