معنی هیری

لغت نامه دهخدا

هیری

هیری. (اِ) بر وزن و معنی خیری است که گل شب بو گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). وآن گلی باشد معروف که شبها بوی خوش کند. (برهان).


زانت

زانت. (اِخ) از جزائر دریای ایونی واقع در سواحل غربی و جنوبی شبه جزیره ٔ بالکان است و فاصله ٔ آن تا شبه جزیره ٔ مره و جزیره ٔ سفالنی (یکی از جزائر سواحل غربی و جنوبی بالکان) بسیار اندک است. بستانی آرد: از جزایر یونان در دریای ایونی است، واقع در 8 یا 10 میلی جنوب کیفالونی (سفالنی) و 15 میلی مره. وضع جغرافیائی 37565 عرض شمالی و 20415 طول شرقی آن است. طول آن 24 و عرض آن 12 و محیط آن 60 میل است. غلات و گیاهان زانت فراوان است و دارای دشت مزروعی وسیعی میباشد. یکی از معادن این جزیره معدن جبسین است و در عصر هرودت چاه های قیر (نفت) آن شهرت داشته و این چاهها در 10 میلی شهر زانت (کرسی جزیره ٔ زانت) واقع بوده است. پیوسته زلزله هائی خانمان برانداز این جزیره را تهدید می کرده است. یکی از جمله ٔ وحشتناکترین زلزله های آن در دسامبر سال 1820 رخ داد و موجب هلاک بسیاری از سکنه و خرابی بسیاری از عمارات گردید. مهم ترین صادرات زانت روغن زیتون، صابون، شراب، انار، خربزه، نوعی شفتالو، نارنج و دیگر انواع میوه است. گله داری میش نیز اندکی متداول است. و سکنه ٔ آن 40هزار تن اند. (از دائره المعارف بستانی). و مؤلف قاموس الاعلام ترکی آرد: از جزائر هفتگانه ٔ یونان است. طول آن از شمال غربی بجنوب شرقی 37 کیلومتر و عریض ترین قسمت آن 20کیلومتر و مجموع مساحت آن 437 کیلومتر مربع است... این جزیره دارای معادن نفت و فسفر و کوههای بسیار است. بلندی یکی از کوههای این جزیره که هیری نام دارد 75 متر است - انتهی. و رجوع به ملحقات المنجد شود.


خ

خ. (حرف) حرف نهم است ازالفبای فارسی و هفتم از الفبای عربی و بیست و چهارم از الفبای ابجد و نام آن خاء است و در حساب جُمَّل ششصد بود و در حساب ترتیبی فارسی نماینده ٔ عدد نه و در حساب ترتیبی عربی نماینده ٔ هفت است. و آن از حروف روادف و از حروف خاکی است. (برهان قاطع در کلمه ٔ هفت حرف خاکی). و از حروف مائیه است. و یکی از شش حرف حلق است و هم از حروف مکسور و از حروف مستعلیه و استعلاست. (برهان در کلمه ٔ هفت حرف استعلاء). و از حروف مصمته است و در کتب حدیث رمز است بخاری صاحب صحیح را. و رمز است از مؤخر مقابل «م » که رمز است از مقدم و علامت مریخ است در علم نجوم و احکام و رمز است نسخه را و تصغیر آن در عربی «خییه » [خ ُ ی َ ی ْ ی َ] است.
ابدالها:
حرف «خ » در فارسی دری و لهجه های آن، گاه:
> به «ج » بدل شود:
اسپاناخ = اسپاناج
> به «ز» بدل شود:
میختن = میزیدن
همچنین در صرف برخی افعال نیز به «ز» بدل شود، مانند:
بیاموز از آموختن. بیامیز از آمیختن.
بیاویز از آویختن. بیفراز از افراختن.
بیفروز از افروختن. بینداز از انداختن.
بباز از باختن. ببیز از بیختن.
بپز از پختن. بپرداز از پرداختن.
بتاز از تاختن. بدوز از دوختن.
بریز ازریختن. بساز از ساختن.
بسپوز از سپوختن. بسوز از سوختن.
بگداز از گداختن. بگریز از گریختن
بنواز از نواختن. و غیره...
> به «س » بدل شود:
نشاختن = نشاستن
> بدل ِ «ش » آید:
افراختن = افراشتن
فراخه = فراشه.
فراخیدن = فراشیدن
> بدل از «غ » آید:
شخار = شغار (در تداول گناباد خراسان).
آمیختن =آمیغیدن (آمیغ، آمیغه، آمیغی).
اطخم = ادغم
لخشیدن = لغزیدن
تیخ = تیغ
ستیخ = ستیغ
ریخ = ریغ
ریخو = ریغو
خاک = غاک
چرخ = چرغ
الفختن = الفغدن
> به «ف » بدل شود:
فرخور = فرفور
ناخ = ناف
درخشان = درفشان
> به «ک » بدل شود:
نارخوک = نارکوک
خم = کم
خرنا = کرنا
خمان = کمان
خمند = کمند
> = به «ن » بدل شود:
نشاختن = نشاندن
> به «و» بدل شود:
دشخوار = دشوار
نشخوار = نشوار
خوش = وش
لخت = لوت
> بدل ِ «هَ » آید:
خسته = هسته (خسته ٔ خرما = هسته ٔ خرما).
خجیر = هجیر
خستو = هستو
خاک = هاک
خلالوش = هلالوش
خیری = هیری
بخماخ = بمباه
حرف «خ » در عربی، گاه:
> به «ح » بدل شود:
بخثره = بحثره
طماخر = طماحر
طمخریر = طمحریر
نفخ = نفح
طلخیف = طلحیف
لتخان = لتحان
> بدل از «غ » آید:
خنه = غنه
حرف «خ » در تعریب، گاه:
> بدل به «ق » شود:
زنخ = زقن
> به «ح » بدل شود:
خُنب = حُب ّ
خشم = حشم
> به «ک » بدل شود:
خسرو = کسری

حل جدول

هیری

گل همیشه بهار

گل شب بو


گل شب بو

هیری


گل معطر شب‌بو

هیری


گل شب‌بو

هیری


گل همیشه بهار

هیری

هیری

رابو، خیری، ابرون

ابرون

رابو

آبرون

رابو، خیری


گل خوشبو

هیری، یاس


گل شبو

هیری، خیری

فرهنگ عمید

هیری

گل شب‌بو، گل همیشه‌بهار،


شب بو

گیاهی زینتی باساقۀ بلند و گل‌هایی به رنگ‌های مختلف، شب‌انبوی، خیرو، خیری، هیری، زراوشان،

فرهنگ فارسی هوشیار

ملکی

ملکی در فارسی: فرشتگی هیری کشوری (صفت) منسوب به ملک یا معاملات ملکی. داد و ستدهای مربوط به زمینهای مزروعی و غیر آن، زمین و ملک متعلق باشخاص: } زمینی بمساحت. . . ملکی آقای. . . ‎{ (صفت) منسوب به ملک کشوری مملکتی ولایتی.

معادل ابجد

هیری

225

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری