معنی هزل
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(هَ) [ع.] (اِ.) مسخرگی، مزاح، شوخی.
فرهنگ عمید
مزاح، شوخی، سخن غیر جدی،
سخن بیهوده،
(ادبی) سخن منظوم یا منثور که محتوی مضامین غیراخلاقی و غیراجتماعی است،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
بذلهگویی، جوک، شوخی، طیبت، ظرافت، لاع، لافی، لطیفه، لودگی، مزاح، مسخرگی، مسخره، مطایبه، هجا، هجو، هجو
فارسی به انگلیسی
Humor
عربی به فارسی
مورداستهزاء قراردادن , دست انداختن , شوخی کنایه دار , خوشمزگی , شوخ , خوش مزگی , طرب , سبک , سبک سری , رفتار سبک , لوسی
فرهنگ فارسی هوشیار
تماخره لاغ بیهوده کار هرزه کار (مصدر) مزاج کردن بیهوده گفتن، (اسم) مزاح شوخی، (اسم) مزاح آمیز وغیرجدی،مقابل جد: ((بردشمن توخنددگردون چومردعاقل برهزلهای حجی برژاژهای طیان. ))
فرهنگ فارسی آزاد
هَزِل، بذله گو، هزل گو، شوخ، مزاح کننده،
هَزل، (هَزَلَ، یَهزِلُ) مزاح کردن، شوخی کردن، سخن غیر جدی و نامعقول گفتن (یه هَزل، هِزال نیز مراجعه شود)،
معادل ابجد
42