معنی هال

هال
معادل ابجد

هال در معادل ابجد

هال
  • 36
حل جدول

هال در حل جدول

  • سرسرا
  • تالار بزرگ، بخشی از خانه، راهرو
مترادف و متضاد زبان فارسی

هال در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • آرام، آرامش، سکون، شکیب، صبر، قرار، راهرو، سرسرا
فرهنگ معین

هال در فرهنگ معین

  • قرار، آرامش، صبر، میله های ساخته شده از سنگ و گچ در کناره های میدان چوگان بازی. [خوانش: (اِ. )]. توضیح بیشتر ...
  • [فر. ] (اِ. ) راهرو، سرسرا، تالار بزرگ که معمولاً به بخش های داخلی راه دارد. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

هال در لغت نامه دهخدا

  • هال. (اِ) قرار. آرام. آرامش. سکون. (لغت فرس) (برهان) (ناظم الاطباء) (لسان العجم):
    گمان مبر که مرا بی تو جای هال بود
    جز از تو دوست گرم خون من حلال بود.
    دقیقی.
    از ناله ٔ قمری نتوان داشت سحر گوش
    وز غلغل بلبل نتوان داشت به شب هال.
    فرخی.
    دیر نپاید به یکی حال در
    این فلک جاهل بی خواب و هال.
    ناصرخسرو.
    این باز سیه پیسه نگر بی پر و چنگال
    کو هیچ ز آرام همی یابد و نه هال.
    ناصرخسرو.
    || صبر. شکیبائی. (از لسان العجم) (از ناظم الاطباء):
    اگر زلفش ببرد آرام و هالم
    که برد از زلف او آرام و هالا. توضیح بیشتر ...
  • هال. [ل ِ] (ع اِ فعل) زجری است اسب را. (منتهی الارب). زجر للخیل. (اقرب الموارد). کلمه ای است که بدان اسبان را میخوانند. (ناظم الاطباء). توضیح بیشتر ...
  • هال. (ع اِ) سراب. لغتی است در آل. (منتهی الارب).

  • هال. (ص) (الَ. ) الرمل المنهال. یقال: رمل ُ هال ُ. (اقرب الموارد). ریگ انباشته شده. توضیح بیشتر ...
  • هال. (اِخ) نام یکی از پادشاهان افسانه ای هندوستان: چنین گویند که هال از فرزندان سنجواره بود، پسر جیدرت (جیدرتهه مهابهارتا) دخترزاده ٔ دهرات (دهتراشتر) ملک و به زمین هندوستان ملک یافت، آن جایگاه که جیدرت و دسل و ایشان کرده بودند و سخت بزرگ گشت وجایگاه نیکو ساخت و شهرها و بدان زمین جامه های نیکویافتندی و. (مجمل التواریخ و القصص صص 118-120). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

هال در فرهنگ عمید

  • قرار، آرام، آرامش: دلش گشت پرآتش از مهر زال / از او دور شد رامش خورد و هال (فردوسی: ۱/۱۸۷)،
    صبر و شکیبایی: گمان مبر که مرا بی‌تو جای هال بُوَد / جز از تو دوست گرم، خون من حلال بُوَد (دقیقی: ۹۸)،. توضیح بیشتر ...
  • در چوگان، میله‌هایی نظیر دروازۀ فوتبال که با سنگ و گچ در کنارۀ میدان چوگان‌بازی درست می‌کردند،. توضیح بیشتر ...
  • اتاقی در ساختمان که اتاق پذیرایی را به اتاق‌های خواب پیوند می‌دهد، سرسرا،. توضیح بیشتر ...
  • هل۱
فرهنگ واژه‌های فارسی سره

هال در فرهنگ واژه‌های فارسی سره

ترکی به فارسی

هال در ترکی به فارسی

گویش مازندرانی

هال در گویش مازندرانی

  • آل – جانوری خیالی
  • شاخه های درخت، کرت زمین برنج کاری
فرهنگ فارسی هوشیار

هال در فرهنگ فارسی هوشیار

واژه پیشنهادی

هال در واژه پیشنهادی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
قافیه