معنی هادی

هادی
معادل ابجد

هادی در معادل ابجد

هادی
  • 20
حل جدول

هادی در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

هادی در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • پیر، دلیل، راهبر، راهنما، رهبر، مرشد، معلم، رسانا،
    (متضاد) عایق. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

هادی در فرهنگ معین

  • هدایت کننده، جمع هداه، رسانه، هر جسمی که جریان الکتریسیته یا حرارت را از خود عبور دهد. [خوانش: [ع. ] (اِ فا. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

هادی در لغت نامه دهخدا

  • هادی. (اِ) نام سنگی است. گویند هرکه آن سنگ را با خود دارد سگ به او فریاد نکند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || سنگی بود به رنگ طحال. چون با زاج منقی خلط کرده بر زیبق نهند آن را عقد کند. (نزههالقلوب). || اسم تریاق فاروق است. (فهرست مخزن الادویه) (تحفه). هو التریاق الکبیر. (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ص 343). و حکیم مؤمن در فصل تریاقات آرد:تریاق کبیر و او را تریاق فاروق و تریاق اکبر و تریاق هادی نامند. (از نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف). توضیح بیشتر ...
  • هادی. (ع ص، اِ) راهنما. راهنماینده. (برهان) (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). راهنمای. (دهار). مرشد. هدایت کننده. ج، هادون، هادین، هداه. (اقرب الموارد): بعثه سراجاً منیراً و مبشراً و نذیراً و هادیاً و مهدیاً. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 2). || (اصطلاح فیزیک) رسانا. در اصطلاح فیزیک، جسمی که الکتریسته یا حرارت در آن به خوبی منتشر شود. فلزات به طور کلی هادی هستند و غیر فلزات معمولاً هادی نیستند و یا عایق میباشند. توضیح بیشتر ...
  • هادی. [] (ع ص) (از «هَ دء») در عربی آرام گیرنده. (از برهان). هادی. یقال: هدأت اصواتهم و صوته هادی. (اقرب الموارد). توضیح بیشتر ...
  • هادی. (اِخ) نام یکی از طبقات چهارگانه که بواسطه ٔ پستی نژاد مشهورند و به ترتیب عبارتند از: «هادی »، «دوم »، «چندال » و «بدهتو». و آنان به کارهائی از قبیل پاکیزه کردن قراء و دیگر کارهای پست اشتغال می ورزند و به زعم هندوان این طبقات به پدری به نام «شودر» و مادری به نام «برهمن » منسوبند و به زنا متولد شده اند. و هادی بواسطه ٔ دوری از پستی ها از دیگر طبقات پسندیده تر است، چنانکه بدهتو بدترین آنان است چه به خوردن مردار اکتفا نکند و به گوشت سگ پردازد. توضیح بیشتر ...
  • هادی. (اِخ) از نامهای خداوند عز و جل.

  • هادی. (اِخ) نام رسول خدا محمدبن عبداﷲ. (تاریخ حبیب السیر چ تهران ص 101). از القاب حضرت محمد (ص). رجوع به محمد (ص) شود. توضیح بیشتر ...
  • هادی. (اِخ) از القاب امام علی النقی (ع) امام دهم است. تولدش به روایت اکثر اهل خبر در نیمه های ماه رجب در سنه ٔ اربع عشر و مأتین به مدینه اتفاق افتاد و به قولی به سال اثناعشر ومأتین. مادرش ام ولد بود مسماه بسمانه (و یقال ان امه ام الفضل بنت المأمون) و آن جناب در اسم و کنیت با علی المرتضی و علی الرضا یکی بود و بنابراین او راابوالحسن ثالث گویند و القاب شریفش نقی و هادی و عسکری و ناصح و متوکل و فتاح و مرتضی است و در اعلام الوری مسطور است که عالم و طبیب و فقیه و امین نیز از جمله ٔ القاب آن جناب است و امام ابوالحسن علی الهادی در وقت وفات پدر شش ساله بود و متوکل خلیفه در زمان ایالت خویش یحیی بن هرثمهبن اعین را به مدینه فرستاد تا آن جانب را به سرمن رای که اکنون به سامره مشهور است آورد و هادی بعد از آنکه مدت ده سال و چند ماه آنجا مقیم بود در ماه جمادی الاَّخر یا رجب سنه ٔ اربع و خمسین و مأتین درگذشت و در سرایی که به سامره داشت مدفون شد به روایت علماء شیعه المعتز خلیفه آن جناب را زهر داد و اهل سنت گویند که فوتش به مقتضای اجل طبیعی اتفاق افتاد. توضیح بیشتر ...
  • هادی. (اِخ) (میرزا. ) از سادات حسینی اصفهان و خلف میرزا شاه تقی شیخ الاسلامی میباشد. او راست:
    بس گرفته ست دلم خانه ٔ صیاد خراب
    کاش روی قفسم جانب صحرا میکرد.
    (آتشکده ٔآذر چ کتابفروشی زوار ص 212). توضیح بیشتر ...
  • هادی. (اِخ) (سیدکیا) برادر سیدعلی کیا لاهیجانی که از جانب برادر حکومت تنکابن یافت. سیدهادی بعد ازبه دست گرفتن زمام حکومت محل بیه پیش، تنکابن را به پسر خود سیدیحیی کیا بخشید. از اعمال او یکی این است که در آن زمان که حکومت تنکابن را داشت اسکندر شیخی بار دیگر از امیر تیمور گورکان شکست یافت و با تنی چند بطرف گیلان گریخت و به روایتی که در ظفرنامه مسطور است دیگر از وی خبری پیدا نشد، پس از آنکه چند بار از پی او برآمدند و نشانی از وی نجستند (چنانکه سیدظهیرالدین در تاریخ طبرستان بیان کرده است) چون امرای ایلغار بازگشتند و فقدان اسکندر را به عرض رساندند، تیمور غضب کرده سوگند یاد کرد که اگر وی را به دست نیاورید شما را سیاستی بلیغ خواهم کرد. توضیح بیشتر ...
  • هادی. (اِخ) ابن الخیر یمانی. شخصیت افسانه ای و اشاره ای است که شیخ اشراق، شهاب الدین یحیی سهروردی در قصه ٔ الغربه الغربیه به کار برده و مراد از «هادی »فیض اول است و از «خیر» عقل کلی اراده کرده که واسطه ٔ هدایت و خیر ایشانند. (گنجینه ٔ نوشته های ایرانی، مجموعه ٔ دوم مصنفات شیخ اشراق چ هانری کربن ص 276). توضیح بیشتر ...
  • هادی. (اِخ) لقب موسی بن محمد المهدی است. موسی بن مهدی بن منصوربن محمدبن علی بن عبداﷲبن عباس، مکنی به ابومحمد. چهارمین خلیفه است و هفتم از عباس. هادی که ابومحمد کنیت داشت پدر وی مهدی و مادر وی خیزران بود. در زمان فوت مهدی در گرگان بود و هارون در حضرت با وی بیعت کرد و بیعت نامه به هادی فرستاد. هادی با شتاب تمام به بغداد شتافته و بر مسند خلافت نشست. (تاریخ گزیده ص 300). وی بر ظلم و خونریزی حرصی تمام داشت و در زمان فرمانفرمایی خود هیچ مجرمی را لحظه ای زنده نگذاشت، هرگاه که هادی سوار میشد پیاده ها با شمشیرهای برهنه و عمودها و کمانها پیش پیش میرفتند و پیش از وی حکام را این رسم نبود، و ظهور حسین بن علی بن حسن بن امام حسن در مدینه و شهادت آن جناب در ایام خلافت او به وقوع پیوست و نیز قتل عبداﷲبن مقفع و اتباع وی نیز در زمان او واقع شد. توضیح بیشتر ...
  • هادی. (اِخ) (محمد. ) نقاش: مجلسهای نقاشی او در ضمن مرقع6 برگی به شماره ٔ 72 در فهرست نمونه ٔ خطوط خوش کتابخانه ٔ سلطنتی تألیف مهدی بیانی ص 156 یاد شده است. توضیح بیشتر ...
  • هادی. (اِخ) ابن هانی از فرمانروایان مازندران بود که در زمان خلافت هارون الرشید از سال 137 تا 138 حکمرانی داشت. (سفرنامه ٔ استرآباد رابینو به انگلیسی ص 137، به فارسی ص 182). توضیح بیشتر ...
  • هادی. (اِخ) (میرزا. ) خلف میرزا رفیعالدین شهرستانی مصورالممالک محروسه در اوایل حال احتساب ممالک با وی بوده آخرالامر به هند رفته و به مناصب بلند سرافراز گردیده. از اوست:
    روزی خود میخورد هرکه در این عالم است
    واسطه شو خوشنماست مفت کرم داشتن.
    (آتشکده ٔ آذر چ کتابفروشی زوار ص 212). توضیح بیشتر ...
  • هادی. (اِخ) (حاجی ملا. ) سبزواری که در شعر «اسرار» تخلص یافت. به سال 1212 هَ. ق. متولد شد. مدت عمرش 78 (حکیم) سال و به سال 1289 هَ. ق. چشم از جهان فروبست. «غریب » ماده تاریخ تولد اوست. در سن هفت یا هشت سالگی در سبزوار شروع به فراگرفتن صرف و نحو کرد. دراین هنگام پدرش که از سفر بیت اﷲ برمیگشت در شیراز درگذشت وی تا سن ده سالگی در سبزوار بود، سپس با حاج ملاحسین سبزواری که سالها در مشهد مشغول تحصیل بود و پدرش با پدر حاج شیخ هادی جمعالمال بود به مشهد رفت. توضیح بیشتر ...
  • هادی. (اِخ) کیایی علوی در گیلان دعوی امامت کرد و در بیست و سیم رجب سنه ٔ تسعین و اربعمائه ٔ به دست ابراهیم بن محمد مقتول شد. (تاریخ حبیب السیر چ تهران ص 169). توضیح بیشتر ...
  • هادی. (اِخ) محمدبن علی بن احمد سودی است. رجوع به محمدبن علی بن احمد سودی شود. توضیح بیشتر ...
  • هادی. (اِخ) (میرزا محمد. ) ملقب به شرر و بسیار قلندرمشرب بوده و در فن طبابت حذاقت تمام داشته و به هند رفته. این شعر از اوست:
    شیشه ٔ ناموس جمعی را که دارم در بغل
    بایدم بود از ملامتهای ایشان سنگسار.
    (آتشکده ٔ آذر چ زوار ص 293). توضیح بیشتر ...
  • هادی. (اِخ) محمدبن علی بن الحسین. لقب دیگر او باقر است. هاشمی و علوی است، زیرا از دو هاشمی و علوی پا به عرصه ٔوجود نهاده است. پدرش زین العابدین بن حسین و مادرش فاطمه بنت امام حسن است. ولادت آن جناب در مدینه روز جمعه سیم صفر سنه ٔ سبع و خمسین از هجرت پیغمبر اتفاق افتاده است و برخی از مورخین در غره رجب سال مذکور گفته اند. نامش محمد است و لقبش باقر (و لقب بذلک لتبقره ای توسعه فی العلم) و به قول کمال الدین محمدبن طلحه: شاکر و هادی نیز از جمله ٔ القاب آن جناب است و امام محمد باقر، مکنی به ابوجعفر بود. توضیح بیشتر ...
  • هادی. (اِخ) نجم الدین... رجوع به نجم الدین یحیی الهادی شود.

  • هادی. (اِخ) سیدیحیی. ولد حسین بن قاسم بن ابراهیم طباطباست. وی در سنه ٔ ثمان و تسعین و مأتین متولد شد و هادی لقب یافت در علم و زهد درجه ٔ کمال یافت و امام و مقتدای طایفه ٔ زیدیه شد. در تحفه الملکیه مسطور است که قوت و شجاعت سیدیحیی به مرتبه ای بود که نقش تنکه را به مجرد مس انامل محو مینمود و در یکی از جنگها شخصی را به یک ضربت دو نیم ساخت و دیگری را به سر نیزه ازخانه ٔ زین برگرفت و بینداخت و او را در فقه کتابی است به نام «احکام » و اکثر احکام آن نسخه موافق است به مذهب امام ابوحنیفه. توضیح بیشتر ...
  • هادی. (اِخ) (الَ. ) (. الی الحق) یحیی بن الحسین بن القاسم الحسنی العلوی الرسی. پیشوای فرقه ٔ زیدیه که در سال 220 هَ. ق. / 835 م. در صنعاء متولد شد. وی فقیه بزرگ مذهب زیدیه شد و چندین کتاب تألیف کرد. در سال 283 هَ. ق. در زمان خلافت معتضد عباسی قیام کرد و فرمانروای سرزمین مابین صنعاء و صعده شد. پیروان او در این نواحی پراکنده شدند و جنگهایی بین او و عمال بنی عباس روی داد. در سال 288 هَ. ق. صنعاء را گرفت و دامنه ٔ متصرفاتش وسعت یافت. توضیح بیشتر ...
  • هادی. (اِخ) (حاجی شیخ. ) نجم آبادی فرزند حاج ملا مهدی است که درعلم و اجتهاد مقامی مسلم داشت به سال 1250 هَ. ق. از مادر بزاد. در سال 1262 به امر پدر همراه با مادرخویش سفری به نجف اشرف کرد و تا سن بیست سالگی در آنجا به فراگرفتن مقدمات و غیر آن پرداخت. در سال 1270 هَ. ق. به تهران بازگشت و به دستور پدر ازدواج کرد، سپس برای اتمام تحصیلات خود به نجف مراجعت کرد و باز در سال 1280 دوباره به تهران برگشت بفاصله ٔ چند سال دو سفر به کربلا (سفر دوم شاید در آخر سنه ٔ 1294 هَ. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

هادی در فرهنگ عمید

  • هدایت‌کننده، راه‌راست‌نماینده، رهنما،
    پیشوا،
    * هادی الکتریسیته: اجسامی که الکتریسیته را منتشر و هدایت می‌کنند، مانند فلزات، بدن انسان، حیوان، و آب،. توضیح بیشتر ...
فرهنگ واژه‌های فارسی سره

هادی در فرهنگ واژه‌های فارسی سره

فارسی به انگلیسی

هادی در فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

هادی در فارسی به عربی

نام های ایرانی

هادی در نام های ایرانی

  • پسرانه، هدایت کننده، راهنما، از نامهای خداوند، از القاب پیامبر (ص) و امام علی نقی (ع). توضیح بیشتر ...
عربی به فارسی

هادی در عربی به فارسی

  • تزلزل ناپذیر , ارام , خونسرد , ساکت , باز , روشن , صاف , بی سر وصدا , متین , اسمان صاف , متانت , صافی , صاف کردن , اسوده , بی جنبش , درحال سکون. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی هوشیار

هادی در فرهنگ فارسی هوشیار

  • راهنما، هدایت کننده، مرشد
فرهنگ فارسی آزاد

هادی در فرهنگ فارسی آزاد

  • هادِی، هدایت کننده، راهنما (جمع: هُداه، هارُون)، متقدم، جلو، پیکان، عصا، گردن، (جمع: هَوادِی)،. توضیح بیشتر ...
فارسی به آلمانی

هادی در فارسی به آلمانی

  • Anleiten, Anleitung (f), Führung (f), Handbuch (n)
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید