معنی نوپیدایی

حل جدول

فرهنگ معین

نشأ

(مص ل.) نو پیدا شدن، روییدن، رستن، نمو کردن، پرورش یافتن، (اِمص.) نوپیدایی، رویش، پرورش. [خوانش: (نَ) [ع.]]

مترادف و متضاد زبان فارسی

حدوث

پیدایش، نوپیدایی، نوظهوری،
(متضاد) قدم، وقوع، اتفاق افتادن، روی دادن، به وجود آمدن، حادث شدن، پدیدآمدن، ایجاد شدن

معادل ابجد

نوپیدایی

93

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری