معنی نورتاب

لغت نامه دهخدا

نورتاب

نورتاب. (نف مرکب) نورتابنده. نورافشان. تابناک. منبع نور و روشنی:
خاک درِ توکه نورتاب است
سیبی به دو کرده آفتاب است.
خاقانی.

فارسی به انگلیسی

حل جدول

نورتاب

آباژور

معادل فارسی آباژور


آباژور

نورتاب


معادل فارسی آباژور

نورتاب


اباژور

سایه بان، نورتاب


معادل فارسی اباژور

سایبان، نورتاب، فروتاب، حباب چراغ


آباژور

سایبان، نورتاب، فروتاب، حباب چراغ

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

نورتاب

آباژور


آباژور

سایبان، سایه شکن، نورتاب

انگلیسی به فارسی

luminescent

نورتاب ماده ای که قادر به نشان دادن خواص نور تابی است.


luminescent pigment

رنگدانه نورتاب، رنگدانه ای که در دمای پایین (نه در اثر گرمادهی) بواسطه واکنش های شیمیایی، مالش و یا جریان الکتریکی و مغناطیسی نور تابش می کند.


luminescent screen

پرده ی نورتاب پرده ینمایش لامپ پرتو کاتدی که هنگام بمباران شدن با باریکه ی الکترونی نور می تابد و نور تابی آن تا مدت زمانی که بر حسب ثانیه قابل اندازه گیری است، ادامه می یابد.

برق و الکترونیک

Luminescent

نورتاب، ماده ای که قادر به نشان دادن خواص نور تابی است


Luminescent Screen

پرده ی نورتاب، پرده ینمایش لامپ پرتو کاتدی که هنگام بمباران شدن با باریکه ی الکترونی نور می تابد و نور تابی آن تا مدت زمانی که بر حسب ثانیه قابل اندازه گیری است، ادامه می یابد

معادل ابجد

نورتاب

659

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری