معنی نورتاب در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

نورتاب. (نف مرکب) نورتابنده. نورافشان. تابناک. منبع نور و روشنی:
خاک درِ توکه نورتاب است
سیبی به دو کرده آفتاب است.
خاقانی.

حل جدول

آباژور

معادل فارسی آباژور

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

آباژور

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر