معادل ابجد
نوار در معادل ابجد
نوار
- 257
حل جدول
نوار در حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
نوار در مترادف و متضاد زبان فارسی
- کاست، باند، روبان، رشته
فرهنگ معین
نوار در فرهنگ معین
- (نَ وّ) [ع.] (ص.) تابان.
- رشته ای پهن مانند تسمه که از پشم یا پنبه یا ابریشم می بافند، رشته باریک مغناطیسی شده مانند: نوار ضبط صوت یا ویدئو، ناحیه باریک و دراز از یک سرزمین، هر چیز که به شکل رشته ای باریک درآمده. [خوانش: (نَ) (اِ. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا
نوار در لغت نامه دهخدا
-
نوار. [ن َ / ن ُ] (اِ) چیزی باشد پهن که آن را از ریسمان بافند و بار رابدان بر پشت چاروا محکم بندند. (از برهان قاطع) (ازآنندراج). چیزی که یک سرش چنبره دارد و بارها را بدان بندند. (فرهنگ خطی). بارپیچ. باربند:
کسی بر تو نتواند از جهل بست
یکی حرف دانش به سیصد نوار.
ناصرخسرو.
طبع خر داری تو، حکمت را کسی بر طبع تو
بست نتواند به سیصد رش نوار ای ناصبی.
ناصرخسرو.
|| تنگ ستور. (ناظم الاطباء). ریسمانی پهن که در زیر شکم ستور بندند و بدان پالان را بر پشت استوار کنند. توضیح بیشتر ...
- نوار. [ن َ] (ع مص) گریختن از تهمت و دور شدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). نَوْر. نِوار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || دور داشتن زن را از تهمت و گریزانیدن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نَوْر. نِوْار. (از اقرب الموارد). || رمیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). رمیدن زن و آهو. (از متن اللغه). ترسیدن. (از منتهی الارب). || رماندن و ترساندن. (از متن اللغه). نَوْر. نِوار. (متن اللغه). || شکست خوردن قوم. توضیح بیشتر ...
- نوار. [ن ِ] (ع مص) نَوار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به نَوار شود. توضیح بیشتر ...
-
نوار. [ن َوْ وا] (ع ص) پرنور. نورانی:
وآن کز او روشنی پدید آید
روشن و گردگرد و نوار است.
ناصرخسرو. توضیح بیشتر ...
- نوار. [ن ُوْ وا] (ع اِ) ج ِ نُوّاره. (منتهی الارب). ج ِ نَوْر، به معنی شکوفه. (از متن اللغه). نَوْر شکوفه یا شکوفه ٔ سپید. واحد آن نُوّاره است و جمع آن نواویر. (از اقرب الموارد). شکوفه. (مهذب الاسماء). توضیح بیشتر ...
- نوار. [ن َ] (اِخ) دهی است از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان، در 45 هزارگزی جنوب شرقی رزن و 3 هزارگزی مشرق راه رزن به همدان، در جلگه ٔ سردسیری واقع است و 1120 تن سکنه دارد. آبش ازقنات، محصولش غلات و حبوبات و صیفی، شغل مردمش زراعت و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5). توضیح بیشتر ...
- نوار. [ن َ] (اِخ) نام زوجه ٔ فرزدق شاعر است. (از الموشح ص 106 و 116) (عیون الاخبار ج 4 ص 122). نام زنی است که همسر فرزدق بود و فرزدق او را طلاق گفت، سپس از کرده پشیمان شد. (از اقرب الموارد). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
نوار در فرهنگ عمید
-
رشتۀ پهن شبیه تسمه که از پشم یا پنبه یا ابریشم میبافند،
رشتهای از پارچه که برای تزئین در حاشیۀ آن به کار میرود،
رشتۀ باریک و طولانی که با امواج مغناطیسی، صوت وتصویر بر روی آن ضبط شده است و در داخل قاب مخصوص قرار دارد،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی
نوار در فارسی به انگلیسی
- Band, Belt, Cordon, Fillet, Lace, Ribbon, Strap, Tab
فارسی به ترکی
نوار در فارسی به ترکی
- bant, şerit
فارسی به عربی
نوار در فارسی به عربی
- راند، سریه، ضفیره، فرقه
گویش مازندرانی
نوار در گویش مازندرانی
- باریکه ای از پارچه و چیزهایی دیگر
- بندی که توسط آن بار را بر روی حیوان بندند
فرهنگ فارسی هوشیار
نوار در فرهنگ فارسی هوشیار
- رشته ای پهن که آنرا ریسمان بافند و بر خیمه دوزند
فرهنگ فارسی آزاد
نوار در فرهنگ فارسی آزاد
- نَوّار، بسیار روشن و نورانی، پر نور،
فارسی به ایتالیایی
نوار در فارسی به ایتالیایی
- striscia
- nastro
- stringa
فارسی به آلمانی
نوار در فارسی به آلمانی
- Band (n), Bande (f), Kapelle (f), Band (n), Tonband (n), Zwirnband (n). توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید