معنی نصفه

فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

نصفه

در تازی نیامده نیمه نصفت در تازی داد مندی نیمه: نان را دو نصفه کرد. گیلاس خود را نصفه نوشید.


نصفه کاره

نیمه کاره نصفه تا نصف: چرخ خیاطیش با پارچه دبیت مانندی که نصفه کاره دوخته شده زیر سوزن مانده بود. . .

لغت نامه دهخدا

نصفه

نصفه. [ن ِ ف َ / ف ِ] (ص، اِ) نیمه. || نیم پر. (ناظم الاطباء).


نصفه کاره

نصفه کاره. [ن ِ ف َ/ ف ِ رَ / رِ] (ص مرکب) ناتمام. نیمه تمام. ناقص.
- نصف کاره گذاشتن، کاری را به آخر نرساندن. کاری را تمام نکردن.


نصفه عمر شدن

نصفه عمر شدن. [ن ِ ف َ / ف ِ ع ُ ش ُ دَ] (مص مرکب) رجوع به نصف العمر شدن شود.

فرهنگ معین

نصفه

(نِ فِ) (اِ. ق.) (عا.) نیمه.

فارسی به عربی

نصفه

نصف


نصفه در

فتحه


نصفه کاره

نصف الطریق

حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

نصفه

نصف، نیم، نیمه

فارسی به آلمانی

نصفه

Halb, Hälfte (f)

گویش مازندرانی

نصفه سر

مرحله ای از رشد برنج

معادل ابجد

نصفه

225

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری