معنی نشدنی
لغت نامه دهخدا
فارسی به انگلیسی
Impossible, Impracticable, Impractical, Unthinkable, Visionary
مترادف و متضاد زبان فارسی
غیرممکن، محال، ناشدنی،
(متضاد) ممکن
واژه پیشنهادی
حل جدول
غیر ممکن
فارسی به عربی
فرهنگ فارسی هوشیار
ناممکن، ممتنع، محال
فراموش نشدنی
آنچه که فراموش نشود و در یاد بماند: واقعه ای فراموش نشدنی اتفاق افتاد
معادل ابجد
414