معنی نزد

نزد
معادل ابجد

نزد در معادل ابجد

نزد
  • 61
حل جدول

نزد در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

نزد در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • برابر، پیش، پیش، جلو، حضور، درحضور، روبرو، زی، عند، مقابل، نزدیک. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

نزد در فرهنگ معین

  • (نَ) (حراض.) نزدیک، پیش.
لغت نامه دهخدا

نزد در لغت نامه دهخدا

  • نزد. [ن َ دِ] (حرف اضافه، ق) اوستا:نزده (نزدیک)، هندی باستان: ندیس، ندیشته، کردی و افغانی: نیزدِ، سریکلی: نیزد. به معنی: قریب ِ. پهلوی ِ. جنب ِ. (حاشیه ٔبرهان قاطع چ معین). مخفف نزدیک است. (برهان قاطع) (غیاث اللغات). نزدیک ِ. در نزدیکی ِ. پهلوی ِ. کنارِ. (ناظم الاطباء). بَرِ. به خدمت ِ. به حضورِ:
    به راه اندر همی شد شاه راهی
    رسید او تا به نزد پادشاهی.
    رودکی.
    سیامک خجسته یکی پور داشت
    که نزد نیا جای دستور داشت. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

نزد در فرهنگ عمید

  • پیش، پیش ‌کسی،

    در کنار یا برابر کسی،

    در نظرِ،
فارسی به انگلیسی

نزد در فارسی به انگلیسی

فارسی به ترکی

نزد در فارسی به ترکی

فارسی به عربی

نزد در فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

نزد در فرهنگ فارسی هوشیار

  • کنار، بر، بحضور، در نزدیکی، بخدمت، پهلو
فارسی به آلمانی

نزد در فارسی به آلمانی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید