معنی ندیم

ندیم
معادل ابجد

ندیم در معادل ابجد

ندیم
  • 104
حل جدول

ندیم در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

ندیم در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • دمساز، قرین، محشور، مشار، مصاحب، مقرب، همدم، همراه، هم‌صحبت، همنشین. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

ندیم در فرهنگ معین

  • حریف شراب، همنشین، همدم، جمع ندماء. [خوانش: (نَ) [ع.] (ص.)]
لغت نامه دهخدا

ندیم در لغت نامه دهخدا

  • ندیم. [ن َ] (ع ص، اِ) حریف شراب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (فرهنگ خطی). حریف شراب و بسا که توسعاً در مورد هر رفیق و مصاحبی استعمال شده است. (اقرب الموارد). هم شراب. (بحر الجواهر). یار شراب. (دهار). هم پیاله. (از بحر الجواهر) (ناظم الاطباء). هم قدح. (دهار). ج، نُدَماء، نِدام، ندامی ̍: پس برخاست امیر در سرای فرودرفت و نشاط شراب کرد بی ندیمان. (تاریخ بیهقی ص 256). شراب خوردند با ندیمان و مطربان. (تاریخ بیهقی ص 416). توضیح بیشتر ...
  • ندیم. [ن َ] (اِخ) ابراهیم بن ماهان بن بهمن، ایرانی الاصل کوفی الولاده تمیمی القبیله موصلی الاقامه، مکنی به ابواسحاق، معروف به ندیم. از اجله ٔ موسیقی دانان قرن دوم و سوم هَ. ق. است. وی فن موسیقی را نزد استادان ایرانی فراگرفت ودر آواز و نواختن عود مهارت یافت و از خاصان و مقربان دربار مهدی و هادی و هارون الرشید خلفای عباسی شد. در وصف مهارت وی در موسیقی و آواز افسانه هائی ذکر کرده اند. وفات وی به سال 213 یا 183 هَ. توضیح بیشتر ...
  • ندیم. [ن َ] (اِخ) احمدبن ابراهیم بن اسماعیل بن داودبن حمدون، مکنی به ابوعبداﷲ. نحوی لغوی قرن سوم است. وی استاد مبرد و ابوالعباس ثعلب و از مصنفین امامیه و از مقربان امام علی النقی و امام حسن عسکری است و از ایشان روایت کرده است. از تألیفات اوست: 1- اسماء الجبال و المیاه و الادویه. 2- اشعار بنی مرهبن همام. 3- کتاب بنی عقیل. 4- کتاب بنی کلیب بن یربوع. (از ریحانه الادب ج 4 ص 183از روضات الجنات ص 54) (از مجالس المؤمنین ص 116). توضیح بیشتر ...
  • ندیم. [ن َ] (اِخ) (. افندی) احمد، متخلص به ندیم. اهل استانبول و از شعرای عثمانی است. دیوانی به نام صحایف الاخبار دارد. به سال 1143 هَ. ق. درگذشت. رجوع به قاموس الاعلام ج 6 و اعلام المنجد شود. توضیح بیشتر ...
  • ندیم. [ن َ] (اِخ) زکی (میرزا...). رجوع به ندیم مشهدی شود.

  • ندیم. [ن َ] (اِخ) عبداﷲبن مصباح. شاعر و ادیب و جریده نگار مصری است. به سال 1261 هَ. ق. در اسکندریه تولد یافت و به سال 1314 هَ. ق. درگذشت. او راست: 1- سلافهالندیم. 2- کان و یکون. 3- المسامیر. 4- مقالات. رجوع به معجم المطبوعات ج 2 ستون 1850 و تراجم مشاهیر الشرق ج 2 ص 105 شود. توضیح بیشتر ...
  • ندیم. [ن َ] (اِخ) علی بیگ (میرزا. ). در دهلی می زیسته است و ملازم امرای آن سامان بوده است. او راست:
    از تو دل مهر و وفا می خواهد
    سادگی بین که چه ها می خواهد.
    رجوع به صبح گلشن ص 514 و قاموس الاعلام ج 6 شود. توضیح بیشتر ...
  • ندیم. [ن َ] (اِخ) (ابن. ) محمدبن ابی یعقوب اسحاق، مشهور به ابن ندیم. مؤلف فهرست معروف است. رجوع به ابن الندیم شود. توضیح بیشتر ...
  • ندیم. [ن َ] (اِخ) محمدعسکری خان (سید. ). فرزند سیدمحمد ماه. از شعرای قرن سیزدهم هَ. ق. است. رجوع به تذکره ٔ روز روشن ص 688 و فرهنگ سخنوران شود. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

ندیم در فرهنگ عمید

  • همدم، هم‌صحبت، همنشین،
فارسی به انگلیسی

ندیم در فارسی به انگلیسی

نام های ایرانی

ندیم در نام های ایرانی

  • پسرانه، همنشین و هم صحبت، به ویژه با بزرگان
فرهنگ فارسی هوشیار

ندیم در فرهنگ فارسی هوشیار

فرهنگ فارسی آزاد

ندیم در فرهنگ فارسی آزاد

  • نَدِیم، هم صحبت، هم نشین، همدم، مصاحب و رفیق (جمع: نُدَماء)،
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید