معنی نحیف
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(نَ) [ع.] (ص.) لاغر، نزار.
فرهنگ عمید
لاغر، نزار،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
باریکاندام، ضعیف، لاغر، ناتوان، نزار،
(متضاد) قوی
فارسی به انگلیسی
Bony, Decrepit, Drawn, Feeble, Frail, Gaunt, Lean, Meager, Peaked, Poor, Puny, Scrag, Scraggy, Scrawny, Sickly, Skinny, Slight, Thin, Wan, Weak-Minded, Wreck
فارسی به ترکی
zayıf, güçsüz, çelimsiz
فارسی به عربی
احتیاطی، اهانه، ضعیف، ضییل، لحم بدون دهن، منهک، نحیف
عربی به فارسی
لا غر , نحیف , بدقیافه , زننده , بی ثمر , لا غرکردن , زننده ساختن , ویران کردن , لندوک , دراز وباریک
فرهنگ فارسی هوشیار
لاغر، تکیده، مرد عاجز، نزار
فرهنگ فارسی آزاد
نَحِِیف، لاغر، نزار (مع: نِحاف، نُحَفاء)،
فارسی به آلمانی
Ausgezehrt [adjective], Schwach [adjective]
معادل ابجد
148