معنی نظیف

فارسی به انگلیسی

نظیف‌

Clean, Cleanly

فارسی به عربی

نظیف

نظیف

عربی به فارسی

نظیف

پاک , پاکیزه , تمیز , نظیف , طاهر , عفیف , تمیزکردن , پاک کردن , درست کردن , زدودن

لغت نامه دهخدا

نظیف

نظیف. [ن َ] (ع ص) پاکیزه. (منتهی الارب) (آنندراج) (بحر الجواهر) (دهار) (ناظم الاطباء). پاک. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات). طاهر. (غیاث اللغات). پاکیزه ٔ تمیز.نقی بهی. (از متن اللغه). پاک از چرک و آلودگی و تمیز و نیکو. (از اقرب الموارد) (از المنجد). نقی. مقابل قذر و پلید و پلشت. (یادداشت مؤلف):
گر پلیدم ور نظیفم ای شهان
این نخوانم پس چه خوانم در جهان.
مولوی.
قوت طاعت در لقمه ٔ لطیف است و صحت عبادت در کسوت نظیف. (گلستان سعدی). عابد طعامهای لطیف خوردن گرفت و کسوتهای نظیف پوشیدن. (گلستان سعدی).
لطیف ْ جوهر و جانی غریب ْ قامت و شکلی
نظیف ْ جامه و جسمی بدیعْ صورت و خوئی.
سعدی.
|| حلال. پاک. (غیاث اللغات) (آنندراج). || (اِ) اشنان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). اشنان و مانند آن. (از متن اللغه).

نظیف. [ن َ] (اِخ) (... افندی) احمد استانبولی، از شاعران و مؤلفان قرن سیزدهم هجری قمری عثمانی است، او راست: سفینهالوزراء، لغات قافیه، منظومه ٔ سرآغاز حجاز و ترجمه ٔ چند کتاب. از اشعار اوست:
یا رسول اﷲ روضک خلد جنت درسنک
نطق جان بخشک سراسر خیر و حکمت درسنک.
(از قاموس الاعلام ج 6).

نظیف. [ن َ] (اِخ) ابن یمن، معروف به نظیف القس، از اطبای عهد عضدالدوله ٔ دیلمی است که به فرمان وی در بیمارستانی که در بغداد تأسیس کرده بود به معالجه ٔ بیماران پرداخت. وی از مترجمان کتابهای علمی یونانی به زبان عربی است، ترجمه ٔ اضافاتی بر اشکال مقاله ٔ دهم از کتاب اقلیدس از اوست. (از تاریخ ادبیات در ایران دکتر صفا ج 1 ص 282 و 335).


حسن نظیف

حسن نظیف. [ح َ س َ ن ِ ن َ] (اِخ) ابن عبداﷲ یکیشهری ملقب به نظیف. درگذشته ٔ 1277 هَ. ق. او راست: تعریف السلوک و دیوان ترکی. (هدیه العارفین ج 1 ص 302).


نظیف الاخلاق

نظیف الاخلاق. [ن َ فُل ْ اَ] (ع ص مرکب) مهذب. (المنجد) (متن اللغه) (اقرب الموارد).


نظیف السراویل

نظیف السراویل. [ن َ فُس ْ س َ] (ع ص مرکب) پاکدامن. پرهیزگار. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). عفیف. (المنجد) (اقرب الموارد). عف الازار. (متن اللغه). عفیف الفرج. (یادداشت مؤلف).

فرهنگ معین

نظیف

(نَ) [ع.] (ص.) پاکیزه، تمیز.

فرهنگ عمید

نظیف

پاکیزه،

فرهنگ فارسی آزاد

نظیف

نَظِیف، پاک و تمیز، عاری از چرک، بَری و پاکیزه از پلیدی (جمع: نُظَفاء)،

حل جدول

نظیف

پاکیزه، شسته

مترادف و متضاد زبان فارسی

نظیف

پاکیزه، پاک، تمیز، شسته، شسته‌رفته، طاهر، منزه، منقح، مهذب، نقی،
(متضاد) کثیف

فرهنگ فارسی هوشیار

نظیف

پاکیزه، پاک، طاهر، تمیز


نظیف السراویل

پاک شلوار درباره ی مردبه کار می رود بنگری به قابوسنامه مرد باید پاک شلوار باشد

معادل ابجد

نظیف

1040

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری