معنی ناگواری

لغت نامه دهخدا

ناگواری

ناگواری. [گ ُ] (حامص مرکب) ناگوار بودن. ناگوار شدن. دژگواری. وخامت. || نامطبوعی. تحمل ناپذیری. تلخی:
با کمال ناگواری ها گوارا کرده است
محنت امروز را اندیشه ٔ فردای من.
صائب.
|| امتلاء. سنگینی معده. تخمه. || بدهضمی.
- ناگواری طعام، برده.کظه. عسیرالهضم بودن آن.

فارسی به انگلیسی

ناگواری‌

Unpleasantness

فرهنگ عمید

ناگواری

[مجاز] مطابق میل نبودن، سختی، دشواری: با کمال ناگواری‌ها گوارا کرده است / محنت امروز را اندیشهٴ فردای من (صائب: لغت‌نامه: ناگواری)،
بدهضم بودن غذا،

فرهنگ فارسی هوشیار

ناگواری

‎ ناگواربودن. ‎، تحمل ناپذیری: باتمام ناگواریها گوارا کرده است محنت امروز را اندیشه فردای من. (صائب لغ. )، امتلاء معده تخمه. ‎، بدهضمی.


گرانی طعام

گرانی خوراک ناگواری


اتخام

ناگوار شدن ناگواری


وبله

‎ دشواری سختی، سنگینی، ناگواری خوراک

فارسی به عربی

ناگواری

شده الحزن

انگلیسی به فارسی

poignancy

ناگواری


rue

ناگواری

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

خطر

سیج، ناگواری

اسپانیایی به فارسی

viveza

تیزی، زنندگی، تلخی، ناگواری، حادی.

عربی به فارسی

شدة الحزن

تیزی , زنندگی , تلخی , ناگواری , حادی

معادل ابجد

ناگواری

288

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری