معنی ناپخته
لغت نامه دهخدا
فرهنگ عمید
نپخته، پختهنشده، خام،
[مجاز] بیتجربه، ناآزموده،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
خام، نامطبوخ، بیتجربه، ناشی، کال، نارس،
(متضاد) پخته، رسیده
فارسی به انگلیسی
Childish, Crude, Sophomoric, Young
فارسی به عربی
خام
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) آنچه که پخته نشده طبخ نشده، نرسیده کال (میوه)، بی تجربه ناآزموده مقابل پخته.
فارسی به ایتالیایی
immaturo
واژه پیشنهادی
خام
معادل ابجد
1058