معنی ناسور

لغت نامه دهخدا

ناسور

ناسور. (ع اِ) ریش روان. (بحر الجواهر). ریش که بر گوشه ٔ چشم افتد و جایگاه دیگر. (مهذب الاسماء). ریش روان که اکثر در حوالی ماق چشم و حوالی مقعد و بن دندان پیدا گردد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ناصور. (معجم متن اللغه) (دهار):
پیسی و ناسورکون و گربه پای
خایه غر داری تو چون اشتردرای.
رودکی.
گفتند این تابوت بنی اسرائیل است ببرید به مزبله کار بنهید همچنان کردند هرکس بول بدانجا زده بود به رنج ناسور مبتلا شدی و در آن هلاک شدی. (قصص الانبیا ص 141). || رگی است تباه که بعد از روانگی نایستد. (منتهی الارب). ریش غیرقابل علاج و جراحت عسرالعلاج و زخمی که پیوسته ریم از آن پالاید. (ناظم الاطباء). قرحه ای که کهن شود و میان او تهی گرددو باشد که از او رطوبتی [بسیار] پالاید و باشد که کمتر پالاید و لبهاء قرحه سطبر و سپید و صلب باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). || جراحتی که به نشود.جراحتی التیام ناپذیر:
درد تو جراحتی است ناسور
از زخم اجل شفات جویم.
خاقانی.
نمک پاش جراحتهای ناسور
ز سر تا پا نمک شیرین پرشور.
وحشی.
|| از عیب هائی است که در اسب بروز می کند و همان است که عامه آن را وقره گویند و آن سرخی است که در درون سم چهارپا پیدا می شود و چون آن را ببرند خون جاری شود. (از صبح الاعشی ج 2 ص 28).


ناسور کردن

ناسور کردن. [ک َ دَ] (مص مرکب) ناسور کردن ریش، خراشیدن ریش پیش از نضج. پیش از رسیدن آبله یا ریش پوست آن کندن و سخت بدتر کردن آن. (یادداشت مؤلف):
سرمست بزم ساخته چشمت پیاله را
ناسور کرده شور لبت داغ لاله را.
ملا درکی قمی (از آنندراج).


ناسور شدن

ناسور شدن. [ش ُ دَ] (مص مرکب) ناسورگشتن. در تداول، به دو لخت شدن جراحت یا قرحه به علت سوده شدن به جامه یا جز آن. به واسطه ٔ سوده شدن به خون افتادن جراحت و قرحه. (یادداشت مؤلف). || چرکین شدن ریش. رجوع به ناسور شود: و اندر این مدت جزوی دیگر که درست باشد از شش سوخته شود و ریش فراخترگردد و باشد که ناسور گردد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی).

فرهنگ فارسی هوشیار

ناسور

در تازی این واژه دو گونه نوشته می شود: ناسور و ناصور ریشینگی (اسم) زخمی که در گوشه چشمبن دندان وحوالی مقعد وغیره پیداگردد. توضیح مجرای خروج مواد چرکی که بصورت منفذی از پوست و مخاط سطحی بدن بخارج سربازکرده وابتدایش ازیک کانون چرکی عمقی که در زیر انساج است سرچشمه میگیرد. در ناسورها چون کانون چرکی در عمق انساج است ممکن است درمحل خروج چرک از پوست بدن ظاهرا تورمی مشاهده نشودجراحت مطائی ناصورفیستول.


ناسور شدن

جراحتی که به خون بیفتد، چرکین شدن، ریش


ناسور کردن

(مصدر) خراشیدن زخم پیش از پخته شدن آن.

فرهنگ معین

ناسور

(اِ.) زخمی که آب کشیده و عفونی شده باشد.

حل جدول

ناسور

زخم آبکشیده

زخم سخت و غیرقابل علاج

فارسی به انگلیسی

فرهنگ عمید

ناسور

زخمی که آب کشیده و چرک و ورم کرده باشد،
(صفت) زخمی،

مترادف و متضاد زبان فارسی

ناسور

جراحت، جرح، زخم

گویش مازندرانی

ناسور

عضوی که صدمه ببیند و پس از بهبود حساس باشدزخمی که التیام...

معادل ابجد

ناسور

317

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری