معنی ناسزا
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
ناشایست، نالایق، دشنام، حرف زشت. [خوانش: (س) (ص.)]
فرهنگ عمید
[مجاز] دشنام، حرف زشت،
(صفت) آنچه سزاوار و شایسته نباشد، ناسزاوار،
[قدیمی] نالایق، فرومایه: ناسزایی را چو بینی بختیار / عاقلان تسلیم کردند اختیار (سعدی: ۷۵)،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
بددهانی، دشنام، سب، سقط، شتم، شنیع، فحش، لعن، ناشایست، هتک، بد، ناروا، ناصواب، نافرزام، نکوهیده
فارسی به انگلیسی
Abuse, Billingsgate, Curse, Execration, Expletive, Guff, Improper, Invective, Naughty, Oath, Scurrility, Slur, Swearword, Blasphemy
فارسی به عربی
اقسم
فرهنگ فارسی هوشیار
فرومایه، نابرازنده، نا اهل، دشنام، حرف زشت
فارسی به ایتالیایی
معادل ابجد
119