معنی نادم

لغت نامه دهخدا

نادم

نادم. [دِ] (ع ص) اسم فاعل از نِدَم و ندامه. (اقرب الموارد). پشیمان. (منتهی الارب) (آنندراج) (فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء) (دهار) (غیاث اللغات). || شرمسار. خجل. شرمنده. متأسف. (ناظم الاطباء). ج، نُدّام، نادمون.


نادم گردیدن

نادم گردیدن. [دِ گ َ دی دَ] (مص مرکب) نادم شدن:
چون خطائی از تو سر زد در پشیمانی گریز
کز خطا نادم نگردیدن خطای دیگر است.
صائب.


نادم شدن

نادم شدن. [دِ ش ُ دَ] (مص مرکب) پشیمان شدن. افسوس داشتن. متأسف بودن. شرمنده شدن. (ناظم الاطباء).


سادم نادم

سادم نادم. [دِ مُن ْ دِ مُن ْ] (ع ص مرکب، از اتباع) پشیمان. (مهذب الاسماء). ازاتباع است برای تأکید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). اندوهگین و پشیمان. کور و پشیمان. سدمان ندمان.


نادم جاجرمی

نادم جاجرمی. [دِ م ِ ج َ] (اِخ) ملامحمد، دیوانش هشت هزار بیت است و اغلب هجو و هزل و قصیده را محکم میگفت وبه قول هدایت «از تصرف مستمعان برآشفتی ». به سال 1221 وفات یافت. او راست:
شه مردان که اصلش از ترکان
لیک چندی میان تاجیک است
اندر این شهر خانه ای دارد
که به پای مناره نزدیک است.


نادم هروی

نادم هروی. [دِ م ِ هََ رَ] (اِخ) از شاعران هرات است. مؤلف تذکره ٔ حسینی این بیت را از او نقل کرده است:
در خانقاه وحدت دیگر مخالفت نیست
چون تار سبحه یک حرف از صد دهن برآئیم.
رجوع به تذکره ٔ حسینی ص 356 شود.


نادم لاهیجی

نادم لاهیجی. [دِ م ِ] (اِخ) ملا نادم لاهیجی گیلانی. از شاعران عصر صفویه است. نامش شهسوار بیگ است و در سیداشرف لاهیجان متولد شده است. مؤلف مآثر رحیمی آرد: «در آغاز صدقی تخلص میکرد و الحال که 1024 بوده باشد نادم تخلص ایشان است ». در اوان جوانی بترک وطن گفت و عزیمت هندوستان کرد و در آنجا با نظیری آشنا گشت و از او محبت ها دید. تقی الدین اوحدی که او را در اگره هندوستان ملاقات کرده است آرد: «قصیده ای در مدح مولانا نظیری نیشابوری گفته بخدمت وی [در گجرات هندوستان] پیش گرفت و او نیز در جایزه و تشریف تقصیر نکرد. بعد از فوت مولانا نظیری مرثیه ای خوب بجهت وی گفت ». مؤلف تذکره ٔ میخانه که او را در سال 1020 در کشمیر ملاقات کرده و در آن وقت نادم سی ساله بوده است، آرد «اکثر اوقات او به نرادی میگذشت و در آن کار به مرتبه ای نقش اوموافق نشسته بود که وجه معیشت خود از آن میگذرانید، چون ساعتی از آن امر فارغ می شد بقیه ٔ اوقات صرف می کشی و بی پروائی مینمود. عده ٔ ابیاتش تا ایام ملاقات فقیر به چهار هزار رسیده بود». قریب هفتاد سال عمر کرد، مدتی در بنگاله و عظیم آباد هندوستان به سر برد و سرانجام بدوران شاه صفی به اصفهان برگشت و در همانجا درگذشت و در تختگاه هارون ولایت مدفون است. «حاجی محمدخان قدسی هر بیتش را به یک اشرفی میخرد». و اینک نمونه ای از اشعار او:
نوروز شد که بر سر نشو و نما شوم
گل وا شود ز بادو من از باده وا شوم
سرگشتگی ز سر نرود مرد عشق را
گر بعد مرگ سنگ شوم آسیا شوم.
#
بسیار در این کهنه سرا معرکه دیدیم
بازیچه ٔ اطفال تماشای دگر داشت.
#
نام من هر که برد باعث بدنامی تست
رفتم از خاطر خلقی که تو از یاد روی.
#
من و مسجد همه دانند که تهمت باشد
کار هر طایفه باید که به نسبت باشد.
#
بیچاره تر ز ماست بر او رحم واجب است
هرکس که گوید از خوشی روزگار ما.
#
به هر طرف که فرو هشته زلف بخرامی
گمان برند که صیاد دام بر دوش است.
#
گر به مرگ من خوشی بخرام بر بالین من
دیر می میرد چو حسرت در دل بیمار هست.
#
در کعبه اگر دل بسوی یار نباشد
احرام کم از بستن زنار نباشد.
#
دلم در وصل از تاب رخ جانانه می سوزد
فروزد گر چراغ تیره بختان خانه می سوزد.

فارسی به انگلیسی

نادم‌

Penitent, Remorseful, Repentant, Rueful, Sorry

فرهنگ عمید

نادم

پشیمان،

حل جدول

نادم

پشیمان

فرهنگ فارسی آزاد

نادم

نادِم، پشیمان،

فرهنگ معین

نادم

(د) [ع.] (اِفا.) پشیمان.

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

نادم

پشیمان

مترادف و متضاد زبان فارسی

نادم

پشیمان، تائب، توبه‌دار، توبه‌کار، متاسف

کلمات بیگانه به فارسی

نادم

پشیمان

فرهنگ فارسی هوشیار

نادم

پشیمان، خجل و شرمنده

معادل ابجد

نادم

95

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری