معنی نابلد

لغت نامه دهخدا

نابلد

نابلد. [ب َ ل َ] (ص مرکب) که راه نبرد. که راهی را نداند. که طریقی را نشناسد. که راه نداند. که نشناسد. || ناشی. که وارد به کاری نیست. که مهارت و آشنائی به کاری ندارد.


نابلدی

نابلدی. [ب َل َ] (حامص مرکب) نابلد بودن. رجوع به نابلد شود.

مترادف و متضاد زبان فارسی

نابلد

غیرماهر، ناآشنا، ناآزموده، ناشی،
(متضاد) بلد

گویش مازندرانی

نابلد

کسی که با راه یا کاری آشنا نباشد

فرهنگ عمید

نابلد

آن‌که راهی را نداند،
بی‌خبر از راه‌ورسم جایی،
آن‌که در کاری ماهر نباشد،

حل جدول

نابلد

ناشی


نا آشنا

نابلد


ناشی

نابلد

تازه کار، مبتدی، نابلد


نا اشنا

نابلد

فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

نابلد

کسی که طریقی را نشناسد

انگلیسی به فارسی

unperfect

نابلد

واژه پیشنهادی

ناشی

نابلد-ناکاربلد-بی تجربه

معادل ابجد

نابلد

87

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری