معنی میوه نورس

حل جدول

میوه نورس

اشن

تَروَنده


میوه نورس- نوبر

تَروَنده


نورس

تازه‌رس

کرپه

واژه پیشنهادی

میوه نورس

باکوره

لغت نامه دهخدا

نورس

نورس. [ن َ / نُو رَ] (ن مف مرکب) نورسیده. (ناظم الاطباء). میوه ٔ نورسیده. (غیاث اللغات) (آنندراج). نوبر. باکور. میوه که به تازگی رسیده است. (یادداشت مؤلف). || هر چیز تازه. (غیاث اللغات) (آنندراج). تازه. (ناظم الاطباء). || تازه وارد. (یادداشت مؤلف). || نازک. (ناظم الاطباء). نهال نازک. (فرهنگ فارسی معین). || جوان. (ناظم الاطباء). نوجوان. (فرهنگ فارسی معین). جوان تازه سال. نورسیده. || (اِ) زمج الماء. نوعی از مرغان آبی، و آن به اندازه ٔ کبوتری است و جز ماهی نخورد. (یادداشت مؤلف).

نورس. [ن َ رَ] (اِخ) محمدرشید قزوینی، معروف به رشید و متخلص به نورس. از شاعران قرن دهم هجری است. وی در عهد عادل شاه دکنی به دکن رفت و از ملازمان شاه نوازخان شد. او راست:
ز من دو چیز به میراث ماند چون رفتم
تنم به آتش و خاکسترم به باد رسید
خوشا آن سوختن کز هستی خود پاک برخیزم
سبک دست نسیمی گیرم و از خاک برخیزم.
(از تذکره ٔ روز روشن ص 851).

نورس. [ن َ رَ] (اِخ) محمدحسین دماوندی، متخلص به نورس. از شاعران و خوشنویسان قرن یازدهم هجری و از معاصران صائب است. در جوانی به اصفهان رفته و چندی ملازم محمدزمان خان بوده. او راست:
زدی بستی شکستی سوختی آزردی افکندی
جوابت چیست فردای قیامت دادخواهان را؟
جلوه اش در چشم عارف می زند موج ظهور
ماه من پنهان اگر در آب چون گوهر شود.
(از تذکره ٔ نصرآبادی ص 407) (تذکره ٔ روز روشن ص 852).
و نیز رجوع به تذکره ٔ حزین ص 97 و نگارستان سخن ص 134 شود.


سنبله ٔ نورس

سنبله ٔ نورس. [سُم ْ ب ُ ل َ / ل ِ ی ِ ن َ / نُو رَ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) کنایه از خط و خال و زلف و امثال آن. (بهار عجم) (آنندراج).

فرهنگ فارسی هوشیار

نورس

(صفت) تازه رسیده تازه وارد. ‎، میوه تازه رسیده نوبر. ‎ -3 نهال نازک. ‎ -4 نوجوان: این جوان نو رسی شد وان نهال نوبری در بهشت ساحتت گر پیری آید با عصا. (وحشی. چا. امیرکبیر. ‎ 303)

عربی به فارسی

نورس

یاعو , مرغ نوروزی , نوعی رنگ خاکستری کمرنگ , حریصانه خوردن , بلعیدن , حفر کردن , ادم ساده لوح و زود باور , گول , گول زدن , مغبون کردن , گود کردن , مرغ نوروزی اروپایی , میومیوکردن , صدای گربه , پر ریختن , موی ریختن , عوض شدن , حبس کردن , در اصطبل نگهداری کردن , اصطبل

فرهنگ معین

نورس

(نُ رَ) (ص مف.) نو رسیده، جوان.

فرهنگ عمید

نورس

میوۀ نورسیده، تازه‌رس،
نهال نازک،
[مجاز] نوجوان،

مترادف و متضاد زبان فارسی

نورس

نوبر، نوشکفته، نوظهور

معادل ابجد

میوه نورس

377

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری