معنی قنطورس
لغت نامه دهخدا
قنطورس. [ق ِ رِ] (اِخ) قومی از نوع بشر.
قنطورس. [ق ِ رِ] (اِخ) نام صورتی از صور فلکیه از ناحیه ٔ جنوبی و آن را بر مثال حیوانی توهم کنند مرکب از اسپی و مردی و بر پای راست او ستاره ای روشن از قدر اول موسوم به رجل قنطورس و صورت راسی و هفت کوکب است روشن. (از جهان دانش).
رجل قنطورس
رجل قنطورس. [رِ ل ِ ق َ رَ] (اِخ) (اصطلاح فلک). نام ستاره ای است برزانوی دست راست صورت قنطورس. (یادداشت مرحوم دهخدا). نام ستاره ای است روشن از قدر اول بر پای راست قنطورس. (از التفهیم چ همایی ذیل ص 87) (از جهان دانش).
بطن قنطورس
بطن قنطورس. [ب َ ن ِ ق ِ رِ] (اِخ) نام ستاره ای در صورت قنطورس. (یادداشت مؤلف). و رجوع به قنطورس شود.
حل جدول
از صور فلکی در نیم کره جنوبی
از صور فلکی در نیمکره جنوبی
ازصورفلکی نیمکره جنوبی
قنطورس
از صور فلکی نیمکره جنوبی
قنطورس
از صور فلکی در نیمکره جنوبی
قنطورس
از صور فلکی در نیم کره جنوبی
قنطورس
فرهنگ عمید
از صورتهای فلکی نیمکرۀ جنوبی شامل چندین ستاره که سر و بالاتنۀ او را بهصورت انسان و باقی بدنش را به شکل اسب تصور کردهاند،
فارسی به عربی
قنطور
انگلیسی به فارسی
قنطورس
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
425