معنی مکانیک

لغت نامه دهخدا

مکانیک

مکانیک. [م ِ](فرانسوی، اِ) شاخه ای از علم فیزیک است که خواص اجسام مادی را در برابر اثر نیرو مطالعه می کند.(فرهنگ اصطلاحات علمی). علم حیل. منجانیقون.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). علم حرکات و شناسایی توازن و تعادل بین نیروها و به کار بردن قوانین آنها.(فرهنگ فارسی معین).

فارسی به انگلیسی

مکانیک‌

Engineer, Fitter, Machinist, Mechanic, Mechanics, Repairman, Serviceman

فرهنگ معین

مکانیک

شاخه ای از علم فیزیک که موضوع آن بررسی انرژی و نیرو و تأثیر آن ها بر اجسام است، ماشینی. [خوانش: (مِ) [فر.] (اِ.)]

فارسی به عربی

مکانیک

میکانیکی


مکانیک برق

کهربائی

فرهنگ فارسی هوشیار

مکانیک

فند شناسی فرانسوی کوشار در زبان فارسی این واژه را به جای مکانیسین به کار می برند (اسم) علم حرکات و شناسایی توازن و تعادل بین نیروها و بکاربردن قوانین آنها


هایدرو مکانیک

انگلیسی (مکانیک هیدرو لیکی) آبکوشاری


علم مکانیک

دانش فند شناسی

فارسی به ایتالیایی

مکانیک

meccanico

فرهنگ عمید

مکانیک

(فیزیک) شاخه‌ای در علم فیزیک که به بررسی نیروهای مختلف و تاثیر آن‌ها بر اجسام می‌پردازد،
(اسم، صفت) کسی که کارش تعمیر ماشین‌آلات است، مکانیسین،

حل جدول

مکانیک

دانش حرکت و نیرو


مکانیک آسمانی

اثری از لاپلاس


شاخه‌ای از مکانیک

سینماتیک

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

مکانیک

بسته کار

مترادف و متضاد زبان فارسی

مکانیک

میکانیک، مکانیستن، تعمیرکار اتومبیل و ماشین، علم‌بررسی نیرو و انرژی و حرکت

فارسی به آلمانی

مکانیک برق

Elektriker [noun]

معادل ابجد

مکانیک

141

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری